1 بر تافت عنان صبوری از جان خراب شد همچو ر کاب حلقه چشم از تب و تاب
2 دیگر چو عنان نپیچم از حکم تو سر گر دولت پابوس تو یابم چو رکاب
1 کارم همه ناله و خروشست امشب نیصبر پدیدست و نه هو شست امشب
2 دوشم خوش بود ساعتی پنداری کفارهٔ خوشدلی دوشست امشب
1 از چرخ فلک گردش یکسان مطلب وز دور زمانه عدل سلطان مطلب
2 چون روزی پنج در جهان خواهی بود آزار دل هیچ مسلمان مطلب
1 بیطاعت حق بهشت و رضوان مطلب بیخاتم دین ملک سلیمان مطلب
2 گر منزلت هر دو جهان میخواهی آزار دل هیچ مسلمان مطلب
1 ای ذات و صفات تو مبرا ز عیوب یک نام ز اسماء تو علام غیوب
2 رحم آر که عمر و طاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا نه ایوب
1 ای آینه حسن تو در صورت زیب گرداب هزار کشتی صبر و شکیب
2 هر آینهای که غیر حسن تو بود خواند خردش سراب صحرای فریب
1 تا زلف تو شاه گشت و رخسار تو تخت افکند دلم برابر تخت تو رخت
2 روزی بینی مرا شده کشتهٔ بخت حلقم شده در حلقهٔ سیمین تو سخت
1 تا پای تو رنجه گشت و با درد بساخت مسکین دل رنجور من از درد گداخت
2 گویا که ز روز گار دردی دارد این درد که در پای تو خود را انداخت
1 مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت دیوانهٔ عشق تو سر از پا نشناخت
2 هر کس بتو ره یافت ز خود گم گردید آنکس که ترا شناخت خود را نشناخت
1 آنروز که آتش محبت افروخت عاشق روش سوز ز معشوق آموخت
2 از جانب دوست سرزد این سوز و گداز تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت