پرسیدم ازو واسطهٔ از ابوسعید ابوالخیر رباعی 13
1. پرسیدم ازو واسطهٔ هجران را
گفتا سببی هست بگویم آن را
...
1. پرسیدم ازو واسطهٔ هجران را
گفتا سببی هست بگویم آن را
...
1. از زهد اگر مدد دهی ایمان را
مرتاض کنی به ترک دینی جان را
...
1. تسبیح ملک را و صفا رضوان را
دوزخ بد را بهشت مر نیکان را
...
1. ای دوست دوا فرست بیماران را
روزی ده جن و انس و هم یاران را
...
1. دی شانه زد آن ماه خم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
...
1. در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
...
1. تا درد رسید چشم خونخوار ترا
خواهم که کشد جان من آزار ترا
...
1. در دیده به جای خواب آب است مرا
زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
...
1. آن رشته که قوت روانست مرا
آرامش جان ناتوانست مرا
...
1. یا رب ز کرم دری برویم بگشا
راهی که درو نجات باشد بنما
...
1. ای دلبر ما مباش بی دل بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
...
1. آن عشق که هست جزء لاینفک ما
حاشا که شود به عقل ما مدرک ما
...