1 تسبیح ملک را و صفا رضوان را دوزخ بد را بهشت مر نیکان را
2 دیبا جم را و قیصر و خاقان را جانان ما را و جان ما جانان را
1 دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت اشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت
2 میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو بر من دل کافر و مسلمان میسوخت
1 دل کیست که گویم از برای غم تست یا آنکه حریم تن سرای غم تست
2 لطفیست که میکند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم تست
1 من بندهٔ عاصیم رضای تو کجاست تاریک دلم نور و صفای تو کجاست
2 ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی این بیع بود لطف و عطای تو کجاست
1 از ما همه عجز و نیستی مطلوبست هستی و توابعش زما منکوبست
2 این اوست پدید گشته در صورت ما این قدرت و فعل از آن بمامنسو بست
1 بر شکل بتان رهزن عشاق حقست لا بل که عیان در همه آفاق حقست
2 چیزیکه بود ز روی تقلید جهان والله که همان بوجه اطلاق حقست
1 هرگاه که بینی دو سه سرگردان را عیب ره مردان نتوان کرد آن را
2 تقلید دو سه مقلد بیمعنی بدنام کند راه جوانمردان را
1 ای حیدر شهسوار وقت مددست ای زبدهٔ هشت و چار وقت مددست
2 من عاجزم از جهان و دشمن بسیار ای صاحب ذوالفقار وقت مددست
1 گر بر در دیر مینشانی ما را گر در ره کعبه میدوانی ما را
2 اینها همگی لازمهٔ هستی ماست خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را
1 غم عاشق سینهٔ بلا پرور ماست خون در دل آرزو ز چشم ترماست
2 هان غیر، اگر حریف مایی پیش آی کالماس بجای باده در ساغر ماست