آنشب که مر از وصلت از ابوسعید ابوالخیر رباعی 97
1. آنشب که مر از وصلت ای مه رنگست
بالای شبم کوته و پهنا تنگست
...
1. آنشب که مر از وصلت ای مه رنگست
بالای شبم کوته و پهنا تنگست
...
1. دور از تو فضای دهر بر من تنگست
دارم دلکی که زیر صد من سنگست
...
1. کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست
تا بو که توان راه به جانان دانست
...
1. نردیست جهان که بردنش باختنست
نرادی او بنقش کم ساختنست
...
1. آواز در آمد بنگر یار منست
من خود دانم کرا غم کار منست
...
1. تا مهر ابوتراب دمساز منست
حیدر بجهان همدم و همراز منست
...
1. عشق تو بلای دل درویش منست
بیگانه نمیشود مگر خویش منست
...
1. از گل طبقی نهاده کین روی منست
وز شب گرهی فگنده کین موی منست
...
1. آنرا که فنا شیوه و فقر آیینست
نه کشف یقین نه معرفت نه دینست
...
1. دنیا به مثل چو کوزهٔ زرین است
گه آب در او تلخ و گهی شیرین است
...
1. دردیکه ز من جان بستاند اینست
عشقی که کسش چاره نداند اینست
...
1. ایزد که جهان به قبضهٔ قدرت اوست
دادست ترا دو چیز کان هر دو نکوست
...