1 عصیان خلایق ارچه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست
2 هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست
1 وا فریادا ز عشق وا فریادا کارم بیکی طرفه نگار افتادا
2 گر داد من شکسته دادا دادا ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
1 ای کرده غمت غارت هوش دل ما درد تو شده خانه فروش دل ما
2 رمزی که مقدسان ازو محرومند عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
1 آنشب که مر از وصلت ای مه رنگست بالای شبم کوته و پهنا تنگست
2 و آنشب که ترا با من مسکین جنگست شب کور و خروس گنک و پروین لنگست
1 نقاش رخت ز طعنها آسودست کز هر چه تمامتر بود بنمودست
2 رخسار و لبت چنانکه باید بودست گویی که کسی به آرزو فرمودست
1 هر چند بطاعت تو عصیان و خطاست زین غم نکشی که گشتن چرخ بلاست
2 گر خستهای از کثرت طغیان گناه مندیش که ناخدای این بحر خداست
1 سرمایهٔ عمر آدمی یک نفسست آن یک نفس از برای یک همنفسست
2 با همنفسی گر نفسی بنشینی مجموع حیات عمر آن یک نفسست
1 دنیا به مثل چو کوزهٔ زرین است گه آب در او تلخ و گهی شیرین است
2 تو غره مشو که عمر من چندین است کاین اسب عمل مدام زیر زین است
1 تیری ز کمانخانه ابروی تو جست دل پرتو وصل را خیالی بر بست
2 خوشخوش زدلم گذشت و میگفت بناز ما پهلوی چون تویی نخواهیم نشست
1 ای دوست دوا فرست بیماران را روزی ده جن و انس و هم یاران را
2 ما تشنه لبان وادی حرمانیم بر کشت امید ما بده باران را