از جملهٔ دردهای از ابوسعید ابوالخیر رباعی 456
1. از جملهٔ دردهای بی درمانم
وز جملهٔ سوز داغ بی پایانم
...
1. از جملهٔ دردهای بی درمانم
وز جملهٔ سوز داغ بی پایانم
...
1. زان دم که قرین محنت وافغانم
هر لحظه ز هجران به لب آید جانم
...
1. بیمهری آن بهانهجو میدانم
بی درد و ستم عادت او میدانم
...
1. رویت بینم چو چشم را باز کنم
تن دل شودم چو با تویی راز کنم
...
1. عشق تو ز خاص و عام پنهان چه کنم
دردی که ز حد گذشت درمان چه کنم
...
1. بی روی تو رای استقامت نکنم
کس را به هوای تو ملامت نکنم
...
1. از بیم رقیب طوف کویت نکنم
وز طعنهٔ خلق گفتگویت نکنم
...
1. با چشم تو یاد نرگستر نکنم
بیلعل تو آرزوی کوثر نکنم
...
1. با درد تو اندیشهٔ درمان نکنم
با زلف تو آرزوی ایمان نکنم
...
1. یادت کنم ار شاد و اگر غمگینم
نامت برم ار خیزم اگر بنشینم
...
1. آن بخت ندارم که به کامت بینم
یا در گذری هم به سلامت بینم
...
1. تا بردی ازین دیار تشریف قدوم
بر دل رقم شوق تو دارم مرقوم
...