آن کس که زروی علم از ابوسعید ابوالخیر رباعی 276
1. آن کس که زروی علم و دین اهل بود
داند که جواب شبهه بس سهل بود
1. آن کس که زروی علم و دین اهل بود
داند که جواب شبهه بس سهل بود
1. زان ناله که در بستر غم دوشم بود
غمهای جهان جمله فراموشم بود
1. هر چند که جان عارف آگاه بود
کی در حرم قدس تواش راه بود
1. دوشم به طرب بود نه دلتنگی بود
سیرم همه در عالم یکرنگی بود
1. بخشای بر آنکه جز تو یارش نبود
جز خوردن اندوه تو کارش نبود
1. آن وقت که این انجم و افلاک نبود
وین آب و هوا و آتش و خاک نبود
1. جایی که تو باشی اثر غم نبود
آنجا که نباشی دل خرم نبود
1. عاشق به یقین دان که مسلمان نبود
در مذهب عشق کفر و ایمان نبود
1. نه کس که زجور دهر افسرده نبود
نی گل که درین زمانه پژمرده نبود
1. چندانکه به کوی سلمه تارست و پود
چندانکه درخت میوه دارست و مرود
1. هر کو ز در عمر درآید برود
چیزیش به جز غم نگشاید برود
1. عاشق که غم جان خرابش نرود
تا جان بود از جان تب و تابش نرود