عاشق چو شوی تیغ از ابوسعید ابوالخیر رباعی 216
1. عاشق چو شوی تیغ به سر باید خورد
زهری که رسد همچو شکر باید خورد
...
1. عاشق چو شوی تیغ به سر باید خورد
زهری که رسد همچو شکر باید خورد
...
1. عارف بچنین روز کناری گیرد
یا دامن کوه و لالهزاری گیرد
...
1. من صرفه برم که بر صفم اعدا زد
مشتی خاک لطمه بر دریا زد
...
1. حورا به نظارهٔ نگارم صف زد
رضوان بعجب بماند و کف بر کف زد
...
1. گر غره به عمری به تبی برخیزد
وین روز جوانی به شبی برخیزد
...
1. خواهی که ترا دولت ابرار رسد
مپسند که از تو بر کس آزار رسد
...
1. این گیدی گبر از کجا پیدا شد
این صورت قبر از کجا پیدا شد
...
1. دلخسته و سینه چاک میباید شد
وز هستی خویش پاک میباید شد
...
1. از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخاست فتنهای حاصل شد
...
1. تا ولولهٔ عشق تو در گوشم شد
عقل و خرد و هوش فراموشم شد
...
1. انواع خطا گر چه خدا میبخشد
هر اسم عطیهای جدا میبخشد
...
1. از لطف تو هیچ بنده نومید نشد
مقبول تو جز مقبل جاوید نشد
...