آن را که حدیث عشق از ابوسعید ابوالخیر رباعی 192
1. آن را که حدیث عشق در دل گردد
باید که زتیغ عشق بسمل گردد
...
1. آن را که حدیث عشق در دل گردد
باید که زتیغ عشق بسمل گردد
...
1. ما را نبود دلی که خرم گردد
خود بر سر کوی ما طرب کم گردد
...
1. دل از نظر تو جاودانی گردد
غم با الم تو شادمانی گردد
...
1. ای صافی دعوی ترا معنی درد
فردا به قیامت این عمل خواهی برد
...
1. دردا که درین زمانهٔ پر غم و درد
غبنا که درین دایرهٔ غم پرورد
...
1. فردا که به محشر اندر آید زن و مرد
وز بیم حساب رویها گردد زرد
...
1. دل صافی کن که حق به دل مینگرد
دلهای پراکنده به یک جو نخرد
...
1. گویند که محتسب گمانی ببرد
وین پردهٔ تو پیش جهانی بدرد
...
1. من زنده و کس بر آستانت گذرد
یا مرغ بگرد سر کویت بپرد
...
1. از چهرهٔ عاشقانهام زر بارد
وز چشم ترم همیشه آذر بارد
...
1. از دفتر عشق هر که فردی دارد
اشک گلگون و چهر زردی دارد
...
1. طالع سر عافیت فروشی دارد
همت هوس پلاس پوشی دارد
...