1 در مدرسه اسباب عمل میبخشند در میکده لذت ازل میبخشند
2 آنجا که بنای خانهٔ رندانست سرمایهٔ ایمان به سبل میبخشند
1 طالع سر عافیت فروشی دارد همت هوس پلاس پوشی دارد
2 جایی که به یک سؤال بخشند دو کون استغنایم سر خموشی دارد
1 از بس که شکستم و ببستم توبه فریاد همی کند ز دستم توبه
2 دیروز به توبهای شکستم ساغر و امروز به ساغری شکستم توبه
1 ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست جور تو از آنکشم که روی تو نکوست
2 مردم گویند بهشت خواهی یا دوست ای بیخبران بهشت با دوست نکوست
1 چشمی به سحاب همنشین میباید خاطر به نشاط خشمگین میباید
2 سر بر سر دار و سینه بر سینهٔ تیغ آسایش عاشقان چنین میباید
1 دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق جز دوست ندید هیچ رو در خور عشق
2 چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن شوریده دلم عشق نهد بر سر عشق
1 از شبنم عشق خاک آدم گل شد شوری برخاست فتنهای حاصل شد
2 سر نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطرهٔ خون چکید و نامش دل شد
1 از قد بلند یار و زلف پستش وز نرگس بی خمار بی میمستش
2 ترسا بکلیسیای گبرم بینی ناقوس بدستی و بدستی دستش
1 در درویشی هیچ کم و بیش مدان یک موی تو در تصرف خویش مدان
2 و آنرا که بود روی به دنیا و به دین در دوزخ یا بهشت درویش مدان
1 گل از تو چراغ حسن در گلشن برد وز روی تو آیینه دل روشن برد
2 هر خانه که شمع رخت افروخت درو خورشید چو ذره نور از روزن برد