دایم نه لوای عشرت از ابوسعید ابوالخیر رباعی 156
1. دایم نه لوای عشرت افراشتنیست
پیوسته نه تخم خرمی کاشتنیست
...
1. دایم نه لوای عشرت افراشتنیست
پیوسته نه تخم خرمی کاشتنیست
...
1. ای دیده نظر کن اگرت بیناییست
در کار جهان که سر به سر سوداییست
...
1. سیمابی شد هوا و زنگاری دشت
ای دوست بیا و بگذر از هرچه گذشت
...
1. آنرا که قضا ز خیل عشاق نوشت
آزاد ز مسجدست و فارغ ز کنشت
...
1. هان تا تو نبندی به مراعاتش پشت
کو با گل نرم پرورد خار درشت
...
1. از اهل زمانه عار میباید داشت
وز صحبتشان کنار میباید داشت
...
1. روزم به غم جهان فرسوده گذشت
شب در هوس بوده و نابوده گذشت
...
1. افسوس که ایام جوانی بگذشت
دوران نشاط و کامرانی بگذشت
...
1. سر سخن دوست نمییارم گفت
در یست گرانبها نمییارم سفت
...
1. دل گر چه درین بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست و بسی موی شکافت
...
1. آسان آسان ز خود امان نتوان یافت
وین شربت شوق رایگان نتوان یافت
...
1. آن دل که تو دیدهای زغم خون شد و رفت
وز دیدهٔ خون گرفته بیرون شد و رفت
...