7 اثر از غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 مرا دلی ست که هرگز ندیدم او را شاد دلی سیاه تر از بخت اهل استعداد

2 به خاک تیره هنرها نشانده اند مرا مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد

3 ازین چه سود که قدم کلید وار خمید که بخت هرگز در روی من دری نگشاد

1 کجا قاصد برم با نامه آن دلستان آید به بخت من صبا بی بوی گل از گلستان آید

2 از آن نام تو دایم بر زبان دارم که گر یک دم شوم خامش ندارم صبر کز دل بر زبان آید

3 دم مردن ز مردن نیستم غمگین، از آن ترسم که گردم خاک و پیکانت برون از استخوان آید

4 زخوی نازکت جانا چنان اندیش ناکم من که گر با خود سخن گویم ترا ترسم زیان آید

1 بخت تارم سایه ای گر بر شب تار افکند تا قیامت خور نقاب شب ز رخسار افکند

2 بلبلم اما نصیبم این که بعد از مرگ هم باد نتواند که خاک من به گلزار افکند

3 بوی خون آید ازین وادی برو ای بی خبر کاروان خواب کی در چشم ما بار افکند

4 هجر شمعی سوخت جانم را که گر بر آفتاب در فرو بند درخش خود را از دیوار افکند

1 دلارامی که باکن رام بود از من رمید آخر نمی دانم که آن بیهوده رنج از من چه دید آخر

2 سیه کردم بدان خال سیه چشم و ندانستم که اندر انتظار وصل خواهد شد سفید آخر

3 کشیدم محنتش عمری و دامن در کشید از من جزای آن چه با من می‌کند خواهد کشید آخر

1 ناصِحا از عشق منع مکن بار دگر منع من کم کن که من کم کرده‌ام کار دگر

1 زان نبینم چشم خود کز گریه پرشد دامنش هرکه تر شد دامنش دیگر نمی بینم منش

2 می دهد بر باد این گل حسن را تر دامنی گل در آتش کی رود گر تر نباشد دامنش

3 گر ندارد خون من در گردن آن نامهربان چون شود رنگین به خونم دست ها در گردنش

4 چشم می پوشم کنون هرگاه می بینم ز روز آن که روشن بود چشم از نکهت پیراهنش

1 از تو ممنونم اگر از مژه خون می‌ریزم گر غمت نبود خون این همه چون می‌ریزم

2 خورده‌ام زخمی و تا گم نکند صیادم هر قدم قطره از خون درون می‌ریزم

3 صبر کو تا جگرم خون شود و گریه کنم لخت‌لختش ز ره دیده برون می‌ریزم

4 دیده مشغول خیال است از آن امشب خون از شکاف دل بی‌صبر و سکون می‌ریزم

1 چه سود ای باغبان از رخصت سیر گلستانم که گل ناچیده همچون گل زدستم رفت دامانم

2 نه از بیم رقیبان امروز وصلش دیده می بندم که نتواند زبار سخت دل برخواست مژگانم

3 گرفتم آن که از چنگ غمش گیرم گریبان را ز چنگ خویش آخر چون برون آید گریبانم

4 ز لاف عشق خوبان دگر در روز رخسارت پشیمانی اگر سودی کند من خود پشیمانم

1 نشنیده‌ام مشکی چو آن زلف و نه جایی دیده‌ام در چین شنیدم مشک را در مشک چین نشنیده‌ام

2 شب در ثریا ماه را دیدم به یاد آمد مرا روزی که اندر اشک خود عکس رخش را دیده‌ام

3 روز وداع آن پری کردم، وداع جان و دل دل رفت با او جان نرفت از جان به جان رنجیده‌ام

1 خوشم که جا به سر کوی دلستان دارم ره ار به بزم ندارم بر آستان دارم

2 توکی زناز قدم می نهی زخانه برون بهر زه رشک بر آن خاک آستان دارم

3 پس از وفات شود، شمع بر مزار مرا زبس شعله شوقت در استخوان دارم

4 فلک نخواست که اکنون نریختی خونم من از تو شکوه ندارم، زآسمان دارم

آثار ابوالحسن فراهانی

7 اثر از غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.