1 بس که بر دیوار و در هر لحظه افتد عکس داغ شب که شد در خانه ام صد جای می سوزد چراغ
2 داغ میکردم چو خون از داغ دل میریزدم داغ گردد می کشی کش می بریزد از ایاغ
1 تا به کی پنهان زما ای آب حیوان زیستن گرچه رسم آب حیوان است پنهان زیستن
2 اتحادی هست با معشوق عاشق را به بین از زلیخا عشق و از یوسف بزندان زیستن
3 بی تو رفتم در گلستان غنچه از من کسب کرد در گلستان بودن و سر در گریبان زیستن
4 سوزم از غیرت که با جان ها غمت آمیخته ورنه مردم از چه نتوانند بی جان زیستن
1 تو نخل حسنی و جز ناز و فتنه بار تو نیست کدام فتنه که در چشم پرخمار تو نیست
2 گرم به تیغ جفا میکشی نمی رنجم تو مست حسنی و اینها به اختیار تو نیست
1 میان ما و دل یارب چرا این ماجرا باشد دو کس نادیده هم را در میان کلفت چرا باشد
2 چرا زلفت به دزدی میبرد دل، من چه می گویم اگر بیگانه با آشنایی آشنا باشد
3 رفیقا تا به کی پیشم ز یار بی وفا نالی مرا ای کاش باشد یارو آن گه بیوفا باشد
4 میان چشم و دل خون است اعجاز محبت بین که دشمن یک نفس نتواند از دشمن جدا باشد
1 خوشم که جا به سر کوی دلستان دارم ره ار به بزم ندارم بر آستان دارم
2 توکی زناز قدم می نهی زخانه برون بهر زه رشک بر آن خاک آستان دارم
3 پس از وفات شود، شمع بر مزار مرا زبس شعله شوقت در استخوان دارم
4 فلک نخواست که اکنون نریختی خونم من از تو شکوه ندارم، زآسمان دارم
1 عمریست که دل راه به دلدار ندارد بار از دلم و دل خبر از یار ندارد
2 امروز کسی در پی دلجویی من نیست این شیشه شکسته است خریدار ندارد
1 ای دل من و آزادی ازین زمزمه بس کن اندیشه یی از طعنه ی مرغان قفس کن
2 ای جان منم و نیم نفس بی هده مخروش محتاج به آهم، نکنی ضبط نفس کن
1 چاره داغ گرفتم که به مرهم سازم غم دل را چه کنم، دل بچه خرّم سازم
2 شده از نقش رخت پرگل از آن دردم مرگ دامن دیده نیارم که فراهم سازم
3 بس که هر لحظه شکست دگرم پیش آمد صد مصیبت را یک حلقه ماتم سازم
4 گریه عادت شده در هجر توام ورنه مرا گریه نیست کزو درد دلی کم سازم
1 لب زخون ترکرده ام تلخ ست می در کام من کو حریفی تا کند خون جگر در جام من
2 وعده وصلم به فردا داد اینم بس که یار این قدر داند که صبح از پی ندارد شام من
3 صبح کو در خانه بنشین، مهر گودیگر متاب تیرگی هرگز نخواهد رفت از ایام من
4 رحم اگر بر من نخواهی کرد بر بدگو مکن من چه بد کردم که نتوانی شنیدن نام من
1 دوش چشم ساغر سرشار و خونم باده بود آن چه دل می خواست از اسباب عیش آماده بود
2 هیچ کس زان طره پیچیده سر بیرون نکرد با وجود آن که مضمون پیش پا افتاده بود