بحمدالله که در قتلم از ابوالحسن فراهانی غزل 35
1. بحمدالله که در قتلم تعلل کرد گیسویش
به خون من نشد آلوده دیوار و در کویش
...
1. بحمدالله که در قتلم تعلل کرد گیسویش
به خون من نشد آلوده دیوار و در کویش
...
1. به پیش آتش آهم زبانهٔ آتش
چنان بود که ز آتش زبانهٔ آتش
...
1. هرچند شمع مجلسی، ای دل خموش باش
سر بر سر زبان نگذاری به هوش باش
...
1. اگر سوسن صفت بودی زبانی در دهان گل
کسی نشنیدی الا وصف رویش از زبان گل
...
1. ز مژگان پر برآور دست و سویش میبرد چشمم
دلی دارم نثار خاک راهش میبرد چشمم
...
1. یاد آن روزی که یاری چون تو در برداشتم
در نظر خورشید و در کف مشک و عنبر داشتم
...
1. ما پای در گل از دل دیوانهٔ خودیم
ما غرق خون ز چشم سیه خانهٔ خودیم
...
1. باورم آید اگر گوید جفا کمتر کنم
ساده لوحم هرچه میگویند من باور کنم
...
1. بر سر کوی تو روزی چند جا میخواستیم
از فلک یک حاجت خود را روا میخواستیم
...
1. زهر چشم تندخویی گو که دل پرخون کنم
کامرانی بعد ازین بی منت گردون کنم
...
1. مژده باد ای دل که باز آن شمع را پروانهام
کز نگاه آشنایش از خرد بیگانهام
...
1. سرو من آمد به باغ ای سرو، سربازی مکن
پیش سرو قامتش دیگر سرافرازی مکن
...