5 اثر از قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 ای خداوندی که پیر چرخ با چندین چراغ خاک پایت را طلبکارست بهر توتیا

2 هست روشن نزد عقل دور بینت هرچه هست آری آری از ازل غفلت قدر شد با قضا

3 گر بخواهد راست بینی های فکرصایبت می برد از قامت گردون گردان انحنا

4 گر به صورت دیگری بر خویش بندد طرز تو کی به معنی چون تو گردد ای کفت کان سخا

1 رغبت به استخوان کسی کم کند سگش ترسد که بو کند به غلط استخوان ما

2 هرگز نبرد خاطر خوش ره به سوی ما از باده تر نکرد گلویی سبوی ما

3 بینم در آینه اگر از بخت واژگون تمثال نیز روی نتابد ز روی ما

1 خسرو ارباب دانش سرو اهل هنر ای به استقلال در ملک سخن مالک رقاب

2 با وجود شعرهای آبدارت شاعری دیگران را راست تصویر است بر بالای آب

3 معنیّت از بس بلندی تا برون آید ز لب پا به فرق عرش ساید چون دعای مستجاب

4 آن سفینه نیست اشعار تو در وی مندرج ژرف دریایی است سطر و نقطه اش موج و حباب

1 سرور ارباب همت خسرو اهل هنر ای به استقلال در ملک کرم مالک رقاب

2 با ضمیرت لاف می دانم نزد در حیرتم کز چه معنی تیغ در گردن فکنداست آفتاب

3 با وجود جود عامت خواهش کام از فلک بر کنار چشمه باشد خواهش آب از شراب

4 نکته های دلکشت چون نقطه های شین عرش پابه فرق عیش می ساید به هنگام خطاب

1 ای سیدی که نور سیادت ز روی تو رخشد چنان که از تتق صبح آفتاب

2 طفلان شوخ چشم معانی خاطرت عریان چو سوی صفحه شتابند بی حجاب

3 ناموس دودمان سخن چون که کلک تست بافد برویشان ز نقش عنبرین نقاب

4 لفظی که فیض طبع تو معنی درو نریخت نزد خرد شکسته سفالی یست بی شراب

1 ای افصح زمانه فصیحی که عقل کل امروز با تو زبده ی ایران کند خطاب

2 در لفظ تازه فکر تو چون روح در بدن در دیر کهنه طبع تو چون نشاء شراب

3 حل کرده ام غوامض حکمت به همتت لیکن بکنه این نرسیدم به هیچ باب

4 کاین کک کو تهست بدو انگشت چون کشد از روی شاهدان بلند سخن نقاب

1 صاحبا شد مدتی تا شاهدان فکرتت از طلبکاران خود دارند رخ اندر نقاب

2 شعر تو آب روان است و روانم تشنه است چون روا داری که باشد تشنه محروم آب

3 لیک دوش از حامت گفت است طبع دوربین آن چنان عذری که نتوان رد آن در هیچ باب

4 گفت معنی های او بکرند و ما نامحرمان بکر از نامحرمان واجب شمار و اجتناب

1 خواجه آمد از سفر رفتم به قصد دیدنش خادمان گفتند نزد خواجه کس را یار نیست

2 باز گردیدم به سوی کلبه خود منفعل هیچ محنت بر هنرمندان چنین دشوار نیست

3 از قضا بعد از دو روزی خواجه را دیدم به خواب تکیه کرده بر بساط و نزد او دیار نیست

4 عالم خواب است رفتم پیش و بنشستم برش گفتمش دارم سوالی از تو پرسش عار نیست

1 وسواسی نظیر تو ای شیخ ساخته باور مکن که در همه شیخ و شاب هست

2 خفتن رسیده است و تو مشغول ظهر و عصر وقتی نماز صبح کن کافتاب هست

3 هنگام غسل اگر به محیطت فرو برند قایل نمی شوی که نجاست در آب هست

4 در حشر اگر بجنت عدنت دهند راه آنجا نمی روی که در آنجا شراب هست

1 حسبتالله به سست ای میر با من دوستی چند گرمی های بی موقع دلم را خون کند

2 تیغ گویند آلت قطع است و بخشیدی به من دین نشد کز قطع پیوند توام ممنون کند

3 لیک جرم او چه باشد با چنین کندی که اوست خود بیا انصاف ده قطع محبت چون کند

آثار ابوالحسن فراهانی

5 اثر از قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.