5 اثر از قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 عزیزی گفت با من دوش کای سلطان سوداگر چرا با این قدر سامان به جنت متهم باشد

2 چو ماهی می کند جمع درم اما نمیداند که صید ماهیی جایز بود کانرا درم باشد

3 بدو گفتم کریمش گرچه نتوان گفت البته ولی اطلاق جنت هم به یک معنی ستم باشد

4 خیس مطلقش گفتن نشاید زانکه گر او را بود با لذات بخلی بالغرض گاهی کرم باشد

1 وسواسی نظیر تو ای شیخ ساخته باور مکن که در همه شیخ و شاب هست

2 خفتن رسیده است و تو مشغول ظهر و عصر وقتی نماز صبح کن کافتاب هست

3 هنگام غسل اگر به محیطت فرو برند قایل نمی شوی که نجاست در آب هست

4 در حشر اگر بجنت عدنت دهند راه آنجا نمی روی که در آنجا شراب هست

1 داده‌ام ایمان به کفر زلف آن ترسابچه وه کزین سودا چه منت ها دگر بر دین نهم

2 برندارم سوز پشت پای او تا زنده‌ام گوش بی‌چون زلف با او سر به یک بالین نهم

1 چو بستم دیده دید از رخنه مژگان نظر رویش چو آن مرغی که از چاک قفس بیند گلستان را

2 تمنای تو چاک سینه و داغ جگر خواهند دوامی هست داغ سینه و چاک گریبان را

1 اهل دنیا سخت نا اهلند گفتم ترکشان چند دلجویی کنم با خلق و بدخویی کشم

2 گرچه شیر نیست دنیا نیست نزد همتم آن قدر شیرین که از بهرش ترش رویی کنم

1 خداوند کریمان باز خواهد عطای خود ز مخلص زادهٔ خویش

2 نه او مهر و نه ماهم من ندانم چرا می‌گیرد از من دادهٔ خویش

3 بلی او مهر و من ماهم، عجیب نیست اگر می‌گیرد از من دادهٔ خویش

1 ای برادر بشنو از من پند اگر فرزانه ای گوشه گیر از خلق و کنج عزلتی کن اختیار

2 زآن که با هرکس نشینی خواه نیک و خواه بد یاز عشقش خسته گردی یا ز لطفش شرمسار

3 ور زتنهایی به تنگ آیی و گویی مشکل است زآن که تنهایی بود زیبنده پروردگار

4 با کتابی همنشین شو تا مصاحب باشدت گاه افلاطون و گاهی شیخ و گاهی کوشیار

1 خواجه آمد از سفر رفتم به قصد دیدنش خادمان گفتند نزد خواجه کس را یار نیست

2 باز گردیدم به سوی کلبه خود منفعل هیچ محنت بر هنرمندان چنین دشوار نیست

3 از قضا بعد از دو روزی خواجه را دیدم به خواب تکیه کرده بر بساط و نزد او دیار نیست

4 عالم خواب است رفتم پیش و بنشستم برش گفتمش دارم سوالی از تو پرسش عار نیست

1 رد صله ی خواجه نه زان بود که کم بود حقا که چنین است خدایا تو گواهی

2 منت نتوانم به کم و بیش کشیدن چون بر نتوان داشت چه کوهی و چه کاهی

1 ای که هرگز نشود مست کسی اگرش باده تو در جام کنی

2 تو بخیلی و منت گویم ابر نه ازان روی که انعام کنی

3 بلکه زان روی که هرجا گذری روز روشن را چون شام کنی

4 به مثل گر شودت گریه هوس اشک را جای دگر وام کنی

آثار ابوالحسن فراهانی

5 اثر از قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.