5 اثر از قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 گمان برم که مگر سر بر آسمان سودم سرم شبی که بر آن خاک آستان آید

2 شدم زضعف چو مویی و از نزاکت طبع گرش بدل گذرم بر دلش گران آید

3 گل از نشاط کله سوی آسمان افکند صبا ز کویت اگر سوی گلستان آید

1 گفتی که پلی بسازی از بهر خدا از بهر خدا نه بلکه از بهر نمود

2 رفتی و دو طاق ساختی برنهری کان نهر به پل پر احتیاجیش نبود

3 چون ساخته شد به طالع مسعودت شد آب از آن نهر و به کلی مقصود

4 آخر آورد چشمهاش آب سیاه این پل از بس که در ره آب گشود

1 عزیزی گفت با من دوش کای سلطان سوداگر چرا با این قدر سامان به جنت متهم باشد

2 چو ماهی می کند جمع درم اما نمیداند که صید ماهیی جایز بود کانرا درم باشد

3 بدو گفتم کریمش گرچه نتوان گفت البته ولی اطلاق جنت هم به یک معنی ستم باشد

4 خیس مطلقش گفتن نشاید زانکه گر او را بود با لذات بخلی بالغرض گاهی کرم باشد

1 می‌دهند از شوق آن رخساره جان از بهر آن روز و شب خورشید و مه در خانه روشن کردنند

2 گر غباری داشتی در دل بیا بگذر بس است از غریبانی که کویت را غبار دامنند

3 دوستند آنان که در اندیشه ی قتل منند دشمنانم دوستند و دوستانم دشمنند

4 با خیالت تا بود در سینه دل در گفتگو بلبلان را شکوه باشد کار تا در گلشنند

1 شاید که دیرتر کند از سینه ام گذر خواهم که ناوکت همه بر استخوان خورد

2 افتادگان کوی ترا با وطن چه کار مرغی که جان دهد چه غم آشیان خورد

3 با آن که خون من خوری، از رشک سوختم با غمزه کو که خون من از من نهان خورد

1 ز رویش بر فلک عکسی یست خود کی مثل او باشد نه چون خورشید باشد عکس خورشیدار در آب افتد

2 نه خود کامی یست گر خواهم نقاب از رخ براندازد مرا غیرت کشد ترسم که آتش در نقاب افتد

3 مصیبت دوستم پهلوی بیدردی به خاکم کن که خواهم بعد مردن نیز روحم در عذاب افتد

1 نشود شاد دل از وعده وصل تو مگر داند این را که به این وعده وفا نتوان کرد

2 ترک آرایش آن طرّه مکن کاندروی جز دل من گرهی هست که وانتوان کرد

1 هزار چشم درفشان و دامن پرور تبارک الله شد طرفه نکته روشن

2 که گر تو چشم جهان نیستی چگونه جهان کند زجود تو هر لحظه پرزدر دامن

1 ای دل هوای نفس کند خانه ات خراب ای خان و مان خراب حذر از افسانه اش

2 با آنکه پاک چشم بد و پاک زو حباب آخر هوا باب رسانید خانه اش

1 ز فرموده اوستادان پیش شبی آمد این بیتم اندر نظر

2 پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش مخوانش پسر

3 وزین بیت اندیشه ی دوربین بدین معنی نغز شد راهبر

4 که دوران دو رنگ است و ابنای او ندارند از آن از دو رنگی گذر

آثار ابوالحسن فراهانی

5 اثر از قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.