1 نظام دین و دینا قره العین رسول الله که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
2 به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی
3 شدم در فکر تا گویم تاریخ فوتش را که ناگه گفت هاتف (رفت از دنیا فلاطونی)
1 ای که هرگز نشود مست کسی اگرش باده تو در جام کنی
2 تو بخیلی و منت گویم ابر نه ازان روی که انعام کنی
3 بلکه زان روی که هرجا گذری روز روشن را چون شام کنی
4 به مثل گر شودت گریه هوس اشک را جای دگر وام کنی
1 شب و روزند انبای زمانه بگویم کز چه معنی گر تو خواهی
2 بدین معنی که با هم در نفاقند تمامی از رعیت تا سپاهی
3 به معنی در میانشان آن قدر بعد که باشد از سفیدی تا سیاهی
4 به صورت آن چنان پیوسته با هم که مو را در میانه نیست راهی
1 ای پسر گر هرزه خند و بی جا باشی چو گل هرکجا هستی قرین آتش سوزان شوی
2 رو چو نرگس با حیا و سر به پیش افکنده باش تا ز گلشن گر برون افتی به نرگس دان شوی
1 گرچه مستی می کند از قید غم فارغ تو را چون زحد بگذشت از دیوانگی بدتر شود
2 مست شو اما نه چندانی که باشی بی خبر از سر خود گر چو نرگس آتشت بر سر شود
1 اهل دنیا سخت نا اهلند گفتم ترکشان چند دلجویی کنم با خلق و بدخویی کشم
2 گرچه شیر نیست دنیا نیست نزد همتم آن قدر شیرین که از بهرش ترش رویی کنم
1 شکل ماه نو بدیدم در میان کهکشان گفتم این تیری بود یارب گذاران از هدف
2 یا جمال یوسف مصر ملاحت را چو دید با ترنج مه زلیخای فلک ببرید کف
1 شرط تأثیر ریاضت طینت پاک است و بس گر نداری درد سر کمکش که نخلت بیبرست
2 چون بری در کوره گل از وی گلاب آید برون ور گذاری خار بر آتش برش خاکسترست
1 مال دنیا سایه است و اهل دنیا آفتاب گر نمی دانی بگویم کز چه معنی ای عزیز
1 شعله ی شوق تو از پا ننشیند به عبث هردمم غوطه دهد اشک به دریای دگر
2 هر زمان از طرفی جلوه کند زان هردم همچو دیوانه فهم روی به صحرای دگر