1 میر مادر منزل مردم بسی گرمی ولی داری اندر منزل خود مشرب ورای دگر
2 گر کنی در منزل خود نیز گرمی باک نیست چون نداریم از تو جز گرمی تمنای دگر
3 آفتاب عالمی می بایدت چون آفتاب گرمی اندر خانه جزو بیش از جای دگر
1 ای برادر بشنو از من پند اگر فرزانه ای گوشه گیر از خلق و کنج عزلتی کن اختیار
2 زآن که با هرکس نشینی خواه نیک و خواه بد یاز عشقش خسته گردی یا ز لطفش شرمسار
3 ور زتنهایی به تنگ آیی و گویی مشکل است زآن که تنهایی بود زیبنده پروردگار
4 با کتابی همنشین شو تا مصاحب باشدت گاه افلاطون و گاهی شیخ و گاهی کوشیار
1 خداوند کریمان باز خواهد عطای خود ز مخلص زادهٔ خویش
2 نه او مهر و نه ماهم من ندانم چرا میگیرد از من دادهٔ خویش
3 بلی او مهر و من ماهم، عجیب نیست اگر میگیرد از من دادهٔ خویش
1 عالم به غیب اگر نیست چون هر که را قرین شد نشنیده زونویسد هرچش گذشت در دل
2 آب سیه برآرد و از قعر بحر تیره در ثمین نماید چون آورد به ساحل
3 از ضعف میبرندش بر دوش و این عجب تر گز یک قدم تواند رفتن ز چین به بابل
4 گر جمله جهان را چومیر جمله عالم بخشد نمی کند سر بالا ز شرم سایل
1 ای آن که ز ناله میکنی منع زنهار مده دگر ملالم
2 انصاف نداری و مروّت یا نیستت آگهی ز حالم
3 بلبل با گل نشسته ناله من دور ز دلبرم ننالم
1 خداوند آگهی کایم به خدمت از آن آیم که آن دیدار بینم
2 نه زان آیم که هم چون حلقه ی در نشینم بر در و دیوار بینم
3 درین مجلس که صاحب مجلش را ز نخل عمر برخوردار بینم
4 اگرچه کمتر از من کم توان یافت کم از خود بینم و بسیار بینم
1 کارم چنان نبسته که روز وصال یار باور کنم که دیده برو باز کرده ام
2 شاید خبر شود ز گرفتاری منش عالم تمام محرم این راز کرده ام
3 خواب آورد فسانه و من خواب برده ام هرکه فسانه ز غمش آغاز کرده ام
1 هر پاره ای فتاده به جایی ز جور یار چو لشگر شکسته دل پاره پاره ام
2 دل دامنم گرفت و ز غم شکوه می نمود کو جای من گرفته و من برکناره ام
3 کاری نساخت زاری من پیش دشمنان بیچاره من اگر نکند دوست چاره ام
4 ای عشق گاه جان طلبی گاه دین و دل اینها زدیگری یست بگو من چکاره ام
1 ای که چرخت ندیده است نظیر در سر چارسوی چار ارکان
2 تا تودکان تازه بگشادی عالم پیر تازه گشت و جوان
3 من اگر لب به وصف نگشادم نکته ای هست گوش دار بدان
4 در تماشای این دکان که کند چشم را خیره عقل را حیران
1 گرز آن که دوش از سر غفلت به دقت خواب سویت کشیده ام نه بوجه صواب پای
2 آورده ام حدیث غریبی که اعتراض زین عذر تازه آورد اندر رکاب پای
3 تو قبله جهانی و رسم است این که خلق بر قبله میکشند به هنگام خواب پای