7 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 دردا که یار بر سر لطف نهان نماند نامهربان دو روز به ما مهربان نماند

2 شرمنده ی سگان ویم، بعد مرگ هم کز سوز سینه در تن من استخوان نماند

3 اکنون کشید تیغ که در آستان او دیگر برای روح شهیدان مکان نماند

4 از بس به باغ برد صبا عطر بهر گل خاکم به سر که خاک در آن آستان نماند

1 هرگز دل شکسته ما شادمان نبود جور تو بود اگر ستم آسمان نبود

2 نقش تو در ضمیر نفس چون فرو برم هرگز نسیم محرم این گلستان نبود

3 هرجا که بود مرغ دل ما اسیر بود فرقی میانه قفس و آشیان نبود

4 شادم که باد خاکم از آن آستانه برد کاین خاک تیره در خور آن آستان نبود

1 جان سپردیم و اسیریم درین دام هنوز سر نهادیم و ندانیم سر انجام هنوز

2 نیم سوزی سبب دود بود هیزم را هرکه در عشق کشد آه بود خام هنوز

3 جان نثار قدمش کردم و ایامی رفت باورم نیست زبد عهدی ایام هنوز

4 آستان بوس تو در حوصله ام کم گنجد من که مستم ز تماشای در و بام هنوز

1 از صبوری لاف زد خون دل ناشاد ریز خار در آرامگاه صبر بی بنیاد ریز

2 من نخواهم رفت ازین در آتشم در زن بسوز وز برای امتحان خاکسترم بر باد ریز

3 مرد دوری نیستی ای دل چو من بسمل شوم خویشتن را خون کن و در دامن صیاد ریز

4 مست عشقم لطف را از قهر نتوانم شناخت خواه جرمم بخش و خواهی ناوک بیداد ریز

1 بحمدالله که در قتلم تعلل کرد گیسویش به خون من نشد آلوده دیوار و در کویش

2 شب خود را به زلفش می کنم نسبت وزین غافل که روزی همچو رویش دارد از پی زلف هندویش

3 به قصد کشتنم ترکان مژگانش صف اندر صف به چشمش اقتدا کردند در محراب ابرویش

4 عجب نبود اگر از جلوه بر چشمم نمک پاشد به آب دیده پروردم نهال قد دلجویش

1 به پیش آتش آهم زبانهٔ آتش چنان بود که ز آتش زبانهٔ آتش

2 ز دوریت چو کشم آه بیشتر سوزم بلی نسیم بود تازیانهٔ آتش

3 درون تربت من چیست غیر خاکستر جز این متاع چه خواهی ز خانهٔ آتش

4 بیان درد دل خود بهر که کردم، سوخت مگر زبان من آمد زبانهٔ آتش

1 هرچند شمع مجلسی، ای دل خموش باش سر بر سر زبان نگذاری به هوش باش

2 سوسن نه به هرزه زبان آوری مکن تا همچو گل عزیز شوی جمله گوش باش

3 لب بسته دار چون صدف از تلخ و شور دهر وانگه که لب گشایی گوهر فروش باش

4 تا چند ژاژ خایی وافشای سر کنی آتش نه تو خاکی رو پرده پوش باش

1 اگر سوسن صفت بودی زبانی در دهان گل کسی نشنیدی الا وصف رویش از زبان گل

2 ندیدم در زمان او کسی را با دل خرم اگرچه از برای خرمی باشد زمان گل

3 نه از شوخی رودهر دم به گلزار دگر یارم حدیث بینوایی می کند خاطر نشان گل

4 گلستان جهان را در میان غنچه گل باشد گلستان رخ او غنچه دارد در میان گل

1 ز مژگان پر برآور دست و سویش می‌برد چشمم دلی دارم نثار خاک راهش می‌برد چشمم

2 چو طفل ناخلف چون از نظر خواهد فکند آخر سرشکم را به خون دل چرا می‌پرورد چشمم

3 دمادم می‌کند دامان مژگان پر ز در گویا برای سرمه خاک رهگذارش می‌خرد چشمم

4 میان چشم و دل پیوسته چون بودی نمی‌دانم که با این دشمن خونی به سر چون می‌برد چشمم

آثار ابوالحسن فراهانی

7 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.