7 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 تابم بتن از طره ی پیچان تو افتاد چاکم بدل از چاک گریبان تو افتاد

2 گویند دلش نرم توان کرد به گریه کار دلم ای دیده به دامان تو افتاد

3 گر دیده گستاخ پریشان رخت دید ز آن است که بر زلف پریشان تو افتاد

4 چون زخم کهن روز و شب آلوده به خون است هر چشم که بر ناوک مژگان تو افتاد

1 لب ز کوثر تر نمی‌سازیم ما تا آن آتش است درد ما آتش‌پرستان را مداوا آتش است

2 ما که می‌سوزیم خواه از وصل و خواه از هجر باش سوختن کارست هرکس را تمنا آتش است

3 دور از آن در گریه دارم که می‌سوزد مرا آنچه آن بر دیگران آب است بر ما آتش است

4 راستی را دور ازو یک دم شکیباییم نیست با وجود آن که می‌دانم سراپا آتش است

1 اگر خاک سر کویش که بر خونم شرف دارد صبا دارد دریغ از دیده ام حق بر طرف دارد

2 به ناخن می کند از مشک رویش ماه رخساره دروغ است این که می گویند بر رخ کلف دارد

3 بقدر گریه باشد چشم را قیمت بر عاشق بلی عزت به قدر گوهر خود هر صدف دارد

4 کسی سرّ نگاهش را به جز چشمش نمی داند نظر بر هر طرف می افکند چندین طرف دارد

1 مرا لب‌های آتشناک آن جانانه می‌سوزد که گر بر لب نهد ساغر لب پیمانه می‌سوزد

2 دلا این گریه بی‌حاصل بود چندین چه می‌ریزی ز بیرون آب کاتش در درون خانه می‌سوزد

3 ز غیرت گر برم سر شمع را هر لحظه معذورم تو در بزمی و امشب شمع چون پروانه می‌سوزد

4 مبین نقص زن هند و کمال عشق را بنگر که با نقص زنی خود را چه سان مردانه می‌سوزد

1 چون گرم گریه کردم چشم گهرفشان را انداختم به ساحل چون موج آسمان را

2 ترسم زننگ ننهد دیگر بر آستان پا ورنه به بوسه زحمت میدادم آستان را

3 تا زودتر بسوزی ای برق آه او را چون عندلیب از خس میسازم آشیان را

4 گر بودی از سگانش امید التفاتی کی بود تاب بودن در سینه استخوان را

1 ز گریه منع مکن دیده پر آب مرا که برطرف کنی از کشتن اضطراب مرا

2 مرا بسوز پس از کشتنم نه سیمابم مگر به آب دهد کلبه خراب مرا

3 شکفته دیدم گل های داغ و دانستم که سوی من نظری هست آفتاب مرا

4 ز دیده منت شب زنده داری از چه کشم که غمزه ی تو به تاراج برد خواب مرا

1 نسبتی محراب ابرو را بهر محراب نیست آن چه در دل و آنچه در گل جا کند یک باب نیست

2 بایدم محنت کشید و از سبب خاموش بود عالم عشق ست اینجا عالم اسباب نیست

3 از ملاقات صبا با زلف او چون زلف او تا به کی بر خویش پیچم بیش از اینم تاب نیست

4 ما بروی شادمانی ای فلک دربسته ایم گر متاعت این بود مگشا که اینجا باب نیست

1 گرنه دلجویی نمودی قامت دلجوی دوست از خجالت سرفکندی پیش ماه روی دوست

2 عشق را با کفر و ایمان نیست کاری زآن که هست قبله ما روی یار و کعبه ما کوی دوست

3 قبله دزدیده کم دانند دزدان عیب نیست گر نداند قیمت دل طره هندوی دوست

4 از پریشانی ست این ارزان‌فروشی ورنه کی می‌دهد تاری به جانی زلف عنبربوی دوست

1 بی‌گل روی تو بر ما جام صهبا آتش است در نظر آب است اما در سویدا آتش است

2 دور از او تا جام بر لب می‌نهم می‌سوزدم می که با او آب حیوان است تنها آتش است

3 جلوهٔ معشوق بر هرکس به قدر حال اوست آنچه گل بینی تو بر بلبل سراپا آتش است

4 گریم و نالم به یاد لعل رخسارش، مرا در فراقش کار گه با آب و گه با آتش است

1 عشق گل گر آشکارا کرد بلبل باک نیست عاشقی ترسد ز رسوایی که عشقش پاک نیست

2 کار ما را از نگاهی می تواند ساختن گردش چشم تو مثل گردش افلاک نیست

3 عشق را الفت به قدر نسبت آمد شعله را با سمندر نسبتی باشد که با خاشاک نیست

4 سیر بستان را مشو منگر که آخر بی سبب سرو را پا در گل و گل را گریبان چاک نیست

آثار ابوالحسن فراهانی

7 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.