7 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 بی‌گل روی تو بر ما جام صهبا آتش است در نظر آب است اما در سویدا آتش است

2 دور از او تا جام بر لب می‌نهم می‌سوزدم می که با او آب حیوان است تنها آتش است

3 جلوهٔ معشوق بر هرکس به قدر حال اوست آنچه گل بینی تو بر بلبل سراپا آتش است

4 گریم و نالم به یاد لعل رخسارش، مرا در فراقش کار گه با آب و گه با آتش است

1 تار زلفت گر چو بخت تار با ما یار نیست یک گره کمتر به دور افکن دلم دشوار نیست

2 میکنی دانسته گرمی تا بسوزم سینه را گرمی خورشید بهر سوختن در کار نیست

3 من کجا و آرزوی سایه ی دیوار او آفتاب عالم آرا مرا در آنجا بار نیست

4 ای که گویی یار هست اندر پی آزار تو منت آزار بر جان است اگر بیزار نیست

1 منت ایزد را که سودای توام از سر نرفت رفت جان، اما غمت از جان غم پرور نرفت

2 بر سر خاکم گذار آورد و من در خواب مرگ هیچ کس را آنچه آمد بر سرم بر سر نرفت

3 نقش بر آب ارچه بی صورت بود اعجاز عشق نقش آن صورت مرا هرگز زچشم تر نرفت

4 سعی ها کردم که پا بر منظر چشمم نهد سعی من ضایع نشد دل رفت اگر دلبر نرفت

1 زیار شکوه عاشق به کفر نزدیک است بدی که صاحب روی نکو کند نیک است

2 دلم در آن خم زلفست گرچه خود دورم چه غم ز دوری راهست دل چو نزدیک است

3 همای روح سعادت به دام ما افتد عجب که نگسلد این رشته سخت باریک است

4 فتاده زلفت چون سایه چراغ به پات درست بوده که پای چراغ تاریک است

1 گرنه دلجویی نمودی قامت دلجوی دوست از خجالت سرفکندی پیش ماه روی دوست

2 عشق را با کفر و ایمان نیست کاری زآن که هست قبله ما روی یار و کعبه ما کوی دوست

3 قبله دزدیده کم دانند دزدان عیب نیست گر نداند قیمت دل طره هندوی دوست

4 از پریشانی ست این ارزان‌فروشی ورنه کی می‌دهد تاری به جانی زلف عنبربوی دوست

1 نسبتی محراب ابرو را بهر محراب نیست آن چه در دل و آنچه در گل جا کند یک باب نیست

2 بایدم محنت کشید و از سبب خاموش بود عالم عشق ست اینجا عالم اسباب نیست

3 از ملاقات صبا با زلف او چون زلف او تا به کی بر خویش پیچم بیش از اینم تاب نیست

4 ما بروی شادمانی ای فلک دربسته ایم گر متاعت این بود مگشا که اینجا باب نیست

1 لب ز کوثر تر نمی‌سازیم ما تا آن آتش است درد ما آتش‌پرستان را مداوا آتش است

2 ما که می‌سوزیم خواه از وصل و خواه از هجر باش سوختن کارست هرکس را تمنا آتش است

3 دور از آن در گریه دارم که می‌سوزد مرا آنچه آن بر دیگران آب است بر ما آتش است

4 راستی را دور ازو یک دم شکیباییم نیست با وجود آن که می‌دانم سراپا آتش است

1 ز ضعف تن مژه ام را بهم رسیدن نیست نبستن مژه از مرده بهم دیدن نیست

2 خوشم به سنگدلیهای او که درد مرا دل ار نه سنگ بود، طاقت شنیدن نیست

3 مرا جفای تو پا بسته تر کند، آری چو پر بسوزد پروانه را پریدن نیست

4 بخون طپیدن بسمل، یقین نمود مرا که بعد کشته شدن نیز آرمیدن نیست

1 یار شادان رفت و با خود جان ناشادم نبرد جان رفیقش کردم و چندانکه جان دادم نبرد

2 بس که در هر ذره پنهان داشتم کوه غمی خاک گشتم بر سر کوی تو و بادم نبرد

3 آن قدر تکرار کردم درس مهر دوست را کین همه نامهربانی کرد و از یادم نبرد

4 می کنم فریاد و از غیرت نمیدانم زکیست همچو طفل بی زبان کس ره به فریادم نبرد

1 مطلب هرکس که بینی مالی و جاهی بود ترک مال و مطلب دنیا مرا شاهی بود

2 بخت معذور است گر از حال ما آگاه نیست خفته را از حال بیداران چه آگاهی بود

3 می‌کشد یارم به جرم آن که می‌خواهی مرا چون زیم جایی که تقصیرم نکوخواهی بود

4 شاهد بالا بلندم چون خرامد سوی باغ سرو اگر پیشش نیارد سجده کوتاهی بود

آثار ابوالحسن فراهانی

7 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.