چو از کنار من آن غمگسار از ابوالحسن فراهانی غزل 25
1. چو از کنار من آن غمگسار برخیزد
غمی به قصد من از هر کنار برخیزد
...
1. چو از کنار من آن غمگسار برخیزد
غمی به قصد من از هر کنار برخیزد
...
1. دل به چنین زلف بندم چین ابرو چون بپاید
زآن که چیزی کان نپاید، دل به او بستن نشاید
...
1. دوزم شکاف سینه چو دل جلوه گاه کرد
خود هم به روز رشک نیارم نگاه کرد
...
1. در سینه که عشق درآمد هوس نماند
در وادی که آتشی افتاد خس نماند
...
1. به افسون بخت من چین از جبین باز نگشاید
بلی از هر نسیمی گل درین گلزار نگشاید
...
1. دیوار و در آلوده به خون جگرم کرد
هجران تو شرمنده دیوار و درم کرد
...
1. دردا که یار بر سر لطف نهان نماند
نامهربان دو روز به ما مهربان نماند
...
1. هرگز دل شکسته ما شادمان نبود
جور تو بود اگر ستم آسمان نبود
...
1. جان سپردیم و اسیریم درین دام هنوز
سر نهادیم و ندانیم سر انجام هنوز
...
1. از صبوری لاف زد خون دل ناشاد ریز
خار در آرامگاه صبر بی بنیاد ریز
...
1. بحمدالله که در قتلم تعلل کرد گیسویش
به خون من نشد آلوده دیوار و در کویش
...