7 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 دل به چنین زلف بندم چین ابرو چون بپاید زآن که چیزی کان نپاید، دل به او بستن نشاید

2 گفتمش بنشین زمانی تا مگر سیرت به بینم گفت چون خورشید بنشیند دگر کی رخ نماید

3 ای که می گویی شبت را روزی از پی هست، یا رب روز من از پی نیاید هرچه می آید بیاید

4 بلبل از بیرحمی گل می کند فریاد و افغان باغبان کز درد واقف نیست، گوید می سراید

1 دوزم شکاف سینه چو دل جلوه گاه کرد خود هم به روز رشک نیارم نگاه کرد

2 دل خو به آه کرده بنوعی که روز وصل هرچند خواست در دلی گوید آه کرد

3 ای برق آه، تیرگی از روز ما مبر روزیست این که چشم سیاهش سیاه کرد

4 مردم در آرزویت و ترسم که روز حشر باید زبیم خوی تو ضبط نگاه کرد

1 محنتی هر ساعت از تو پیش می آید مرا پیش محنت های بیش از بیش می آید مرا

2 قصد قتلم چون کند در خواب آن چشم سیاه یاد از بخت سیاه خویش می آید مرا

3 عقل دورم کرد ازو یا رب نیامد پیش کس آن چه پیش از عقل دوراندیش می آید مرا

4 بسته ره بر من خیالش رو بهر سومی نهم در نظر آن شوخ کافر کیش می آید مرا

1 دیوار و در آلوده به خون جگرم کرد هجران تو شرمنده دیوار و درم کرد

2 از لذت زخم آن مژه محرومی ما خواست زان بیش که شمشیر زند بی خبرم کرد

3 از عکس رخت در نظرم اشک به خون شد آسوده ز آمیزش لخت جگرم کرد

4 پروانه صفت سوختم و شمع ندیدم خون در تن من شعلگی بال و پرم کرد

1 یار شادان رفت و با خود جان ناشادم نبرد جان رفیقش کردم و چندانکه جان دادم نبرد

2 بس که در هر ذره پنهان داشتم کوه غمی خاک گشتم بر سر کوی تو و بادم نبرد

3 آن قدر تکرار کردم درس مهر دوست را کین همه نامهربانی کرد و از یادم نبرد

4 می کنم فریاد و از غیرت نمیدانم زکیست همچو طفل بی زبان کس ره به فریادم نبرد

1 به افسون بخت من چین از جبین باز نگشاید بلی از هر نسیمی گل درین گلزار نگشاید

2 چنان بگرفته در آغوش چشمم نقش رخسارش که از یکدیگر او را مژده دیدار نگشاید

3 همین فرق است از منصور تا من که آن چنان خوارم که بهر سوختن هم کس مرا از دار نگشاید

4 زمن هر ذره خواهان غم و ترسم که چون جایی هجوم مشتری شد کاروانی بار نگشاید

1 چشم ترم به آب رسانیده آب را حاجب نشد به رفتن دریا سحاب را

2 وصل تو را زبخت سیه چون طلب کنم از شب ظلمت نکرده کسی آفتاب را

3 بر رغم من بود که نقاب افکند به رخ باید کشید منتی از من نقاب را

4 مقصود دل ز گریه فنای نیست و بس از زخم نیست گریه بر آتش کباب را

1 چو از کنار من آن غمگسار برخیزد غمی به قصد من از هر کنار برخیزد

2 هجوم رشک مرا بین که بر گذرگاهش ز دیده آب زنم تا غبار برخیزد

3 ز رفتن تو به یاد آورم چو طوفانم در آرزوی رخت از کنار برخیزد

4 تو تا جدا شدی از من زمانه سوخت مرا چنین بود چو گل از پیش خار برخیزد

1 زیار شکوه عاشق به کفر نزدیک است بدی که صاحب روی نکو کند نیک است

2 دلم در آن خم زلفست گرچه خود دورم چه غم ز دوری راهست دل چو نزدیک است

3 همای روح سعادت به دام ما افتد عجب که نگسلد این رشته سخت باریک است

4 فتاده زلفت چون سایه چراغ به پات درست بوده که پای چراغ تاریک است

1 مطلب هرکس که بینی مالی و جاهی بود ترک مال و مطلب دنیا مرا شاهی بود

2 بخت معذور است گر از حال ما آگاه نیست خفته را از حال بیداران چه آگاهی بود

3 می‌کشد یارم به جرم آن که می‌خواهی مرا چون زیم جایی که تقصیرم نکوخواهی بود

4 شاهد بالا بلندم چون خرامد سوی باغ سرو اگر پیشش نیارد سجده کوتاهی بود

آثار ابوالحسن فراهانی

7 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.