مرا بیگانه ای بیگانه از ابوالحسن فراهانی غزل 48
1. مرا بیگانه ای بیگانه میگرداند از یاران
برای بی وفایی می کنم ترک وفاداران
...
1. مرا بیگانه ای بیگانه میگرداند از یاران
برای بی وفایی می کنم ترک وفاداران
...
1. دگر بر گریه قادر نیست چشم اشکبار من
کسی کو تا بگرید بر من و بر روزگار من
...
1. من گرفتم آفتاب از چارسو آید برون
روزکی گردد شب ماگرنه او آید برون
...
1. گرچه در آینه ممکن نبود جان دیدن
صورت جان را در روی تو نتوان دیدن
...
1. خرّم آن ساعت که نوسازد دلم پیمان تو
عالمی حیران من باشند و من حیران تو
...
1. بنشست دلم عمری چون گرد براه او
برخواست به ناکامی میترسم از آه او
...
1. تا به گلشن رفته ای بلبل به فریاد آمده
که آن که گل را بی وفایی می دهد یاد آمده
...
1. تا کی کنی آزار من زار شکسته
آزردگی ای هست در آزار شکسته
...
1. خوشا روزی که یادی از من آواره میکردی
نبودی عاشق و بیچارهای را چاره میکردی
...
1. گفتگویت میدهد یاد از عتاب تازهای
یار گویا دیده بهرم باز خواب تازهای
...
1. میخورم می از برای گریهٔ مستانهای
ورنه از مستی چه خط دارد چو من دیوانهای
...
1. تو چون هرگز غمی از خاطرم بیرون نمیکردی
دریغا دم به دم درد و غمم افزون نمیکردی
...