شاهی که شیر پیش حسامش از ظهیر فاریابی قصیده 13
1. شاهی که شیر پیش حسامش چو روبه است
فرمان ده جهان عضدالدین طُغَنشَه است
...
1. شاهی که شیر پیش حسامش چو روبه است
فرمان ده جهان عضدالدین طُغَنشَه است
...
1. شاها اساس ملک به تو استوار باد
عمر تو همچو دور فلک پایدار باد
...
1. نوروز فرخ آمد و بوی بهار داد
بوی بهار و مژده زلفین یار داد
...
1. دلم که در همه عالم غم تو کرده مراد
امید ده که ز وصل تو کی رسد به مراد؟
...
1. مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد
که هریکی به دگرگونه داردم ناشاد
...
1. تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد
خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهاد
...
1. گل ز خرگاه چمن روی به صحرا دارد
سر می خوردن آن خرگه مینا دارد
...
1. ایزد چو کارگاه فلک را نگار کرد
از کاینات ذات تو را اختیار کرد
...
1. دل همی خواهد از آن پسته که شکّر گیرد
جان طمع دارد از آن لعل که گوهر گیرد
...
1. چو سنبل تو سر از برگ یاسمین بر زد
غمت به ریختن خونم آستین بر زد
...
1. قصر هدی شد به سعی شاه مشیّد
رایت اسلام سر کشید به فرقَد
...
1. چون کوکبه عید به آفاق درآمد
در باغ سعادت گل دولت به برآمد
...