9 اثر از قصاید ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ظهیر فاریابی / قصاید ظهیر فاریابی

قصاید ظهیر فاریابی

1 نوروز فرخ آمد و بوی بهار داد بوی بهار و مژده زلفین یار داد

2 یاری کزو وظیفه نوروز خواستم گفت از لبم رطب دهم از غمزه خار داد

3 ترکی چه ترک سنگ دلی وچه سنگ دل کز بهر بوسه ایم هزار انتظار داد

4 با من نمی نشست به جام ترنج شکل او آب نار خورد و مرا تاب نار داد

1 شاها درِ تو قبله شاهان عالم است گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است

2 مقصود آفرینش عالم تویی از آنک ذات مطهرت سبب نظم عالم است

3 هم چشم مهر و ماه به روی تو روشن است هم جان جن وانس به یاد تو خرم است

4 عالم به توست زنده که تو جان عالمی زین غصه جان خصم تو موقوف یک دم است

1 دل همی خواهد از آن پسته که شکّر گیرد جان طمع دارد از آن لعل که گوهر گیرد

2 پسته تنگ تو از بهر علاج دل من ای بسا ورد شکفته که به شکّر گیرد

3 روی من از پی طرف کمرت هر لحظه ای بسا گوهر ناسفته که در زر گیرد

4 جان من وقت بخور سر مشکین زلفت از دل و سینه من مجمر و آذر گیرد

1 تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهاد

2 بس جان نازنین که بلا را نشانه شد زان تیرها که غمزه تو بر کمان نهاد

3 صبری که در میان غمم دستگیر بود از دست محنت تو قدم بر کران نهاد

4 عیشی که چشم عقل بدوزد ز تیرگی دست زمانه در سر زلفت عیان نهاد

1 نقش هر دولت که آن بر هفت منظر یافتند نظم هر صورت که آن در چار گوهر یافتند

2 چون مرصع شد بهم فهرست آن مجموع را در کلاه مر زبان هفت کشور یافتند

3 داور اعظم اتابک نصرة الدین کز دعاش گوش هفت اقلیم را از در توانگر یافتند

4 خسرو عادل ابو بکر محمد کز علو آفرینش را ز عونش بر سر افسر یافتند

1 روز جشن عرب و وقت نشاط عجم است شادزی گرچه فلک باعث اندوه و غم است

2 خویشتن رنجه مدار از قبل فقد مراد می خور انگار که آن نیز وفا و کرم است

3 شاه انجم زکمین گاه افق بیرون تافت وقت پرداختن مدحت شاه عجم است

4 قصه ملک جم وجام مرصع مشنو جام بر کف نه وانگار که آن جام جم است

1 شاهی که شیر پیش حسامش چو روبه است فرمان ده جهان عضدالدین طُغَنشَه است

2 آن خسروی که خسرو اجرام آسمان در تحت حکم او چو مقیمان در گه است

3 از بهر جذب خنجر بیجاده رنگ اوست در آخر مَجِرّه اگر پرّه کَه اوست

4 شاها طراز رایت ونقش نگین تو تا روز حشر آیت نصرٌ من الله است

1 دلم که در همه عالم غم تو کرده مراد امید ده که ز وصل تو کی رسد به مراد؟

2 منم که می سپرم سال و ماه راه غمت جز اشک دیده و خون جگر نه آب،نه زاد

3 گرفته نقش هوایت دو رویه تخته دل بر آن مثال که بر پشت دست وَشمِ سواد

4 هر آن خبر که بود در جهان ز رنج و عنا زبان راوی عشقت بدو کند اِسناد

1 قصر هدی شد به سعی شاه مشیّد رایت اسلام سر کشید به فرقَد

2 شاه جهان شهریار عالم عادل خسرو غازی طغانشه بن موید

3 آنک مرکب کند صواعق قهرش خاصیت زهر در دماغ طبر زد

4 وانک نشیند بعون بازوی تیغش خنجر سوسن به جای تیغ مهند

1 سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را مگر به حله ببینم جمال سلمی را

2 بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل بسی خطر نبود نیز عهد قربی را

3 مرا زمانه به عهدی که طعنه ای می زد هزار بار به هربیت شعر شعری را

4 مزاج کودکی از روی خاصیت به مذاق هنوز حکم شکر می نهاد کسنی را

آثار ظهیر فاریابی

9 اثر از قصاید ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.