9 اثر از قصاید ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار ظهیر فاریابی / قصاید ظهیر فاریابی

قصاید ظهیر فاریابی

1 سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را مگر به حله ببینم جمال سلمی را

2 بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل بسی خطر نبود نیز عهد قربی را

3 مرا زمانه به عهدی که طعنه ای می زد هزار بار به هربیت شعر شعری را

4 مزاج کودکی از روی خاصیت به مذاق هنوز حکم شکر می نهاد کسنی را

1 گیتی که اولش عدم و آخرش فناست در حقّ او گمان ثَبات و بقا خطاست

2 بنیاد چرخ بر سر آب است ازین قِبَل پیوسته در تحرّک دوری چو آسیاست

3 مشکل‌تر این که گر به مَثَل دور روزگار روزی دو مهلتی دهدت گویی آن بقاست

4 واثق مشو به عمر که در خواب غفلت است آن کس که چار بالش ارکانش متکاست

1 حلقه زلف یار ، دام بلاست دل درو بسته ایم عین خطاست

2 کار دل بهتر است کو شب و روز در تماشا گه نسیم صباست

3 جان بر لب رسیده را بتر است کز مقیمان آستان عناست

4 تا بُت من به دلبری بنشست قلم عافیت زما برخاست

1 یک امشبم که خم ابروی تو محراب است چرا به گرد من از آب دیده غرقاب است

2 مرا که با تو نشینم گریستن بر چیست اگر نه بخت بد وعاشقی زیک باب است

3 چرا هوای لبت خون من به جوش آورد اگرنشاندن خون از خواص عنّاب است

4 شراب در تو اثر کرد وشمع جمله بسوخت تو آن مبین که مرا از رخ تو مهتاب است

1 بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست دست غمت ببست مرا استوار دست

2 در پای محنت تو از آن دست می زنم تا برنگیری از سر من دل افکار دست

3 پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی دل چون چنار پیش کشد صدهزار دست

4 گربنده در وصال لبت دست یابدی بردی نشاطم از می انده گسار دست

1 گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است

2 بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است

3 تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر هرجا که در هوای تو دستی است بر سر است

4 آن دل که سفره فلک چنبری نشد در چنبر دو زلف تو اکنون مسخر است

1 رویت از حسن در جهان سمر است عقد زلفت نشیمن قمر است

2 زان رخ تازه ولب شیرین همه آفاق پر گل وشکر است

3 تا دلم زان گل و شکر بچشید هر زمان از قضا ضعیف تر است

4 تنگ روزی دلا که روزی او به دهان تو و لب تو در است

1 خسروا ،وقت می گل فام است رونق عیش درین ایام است

2 باغ پر مطرب خوش الحان است دشت،پرشاهد سیم اندام است

3 در جهان نکهت انفاس صبا همچو انعام شهنشه عام است

4 لاله را سوز دل اندر سینه است غنچه را شادی جان در کام است

1 روز جشن عرب و وقت نشاط عجم است شادزی گرچه فلک باعث اندوه و غم است

2 خویشتن رنجه مدار از قبل فقد مراد می خور انگار که آن نیز وفا و کرم است

3 شاه انجم زکمین گاه افق بیرون تافت وقت پرداختن مدحت شاه عجم است

4 قصه ملک جم وجام مرصع مشنو جام بر کف نه وانگار که آن جام جم است

1 شاها درِ تو قبله شاهان عالم است گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است

2 مقصود آفرینش عالم تویی از آنک ذات مطهرت سبب نظم عالم است

3 هم چشم مهر و ماه به روی تو روشن است هم جان جن وانس به یاد تو خرم است

4 عالم به توست زنده که تو جان عالمی زین غصه جان خصم تو موقوف یک دم است

آثار ظهیر فاریابی

9 اثر از قصاید ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی