9 اثر از قصاید ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار ظهیر فاریابی / قصاید ظهیر فاریابی

قصاید ظهیر فاریابی

1 آنک به حق داور زمان وزمین است خسرو پیروز بخت نصرة دین است

2 حامی اسلام بیشکین که چو گردون مرکب دوران او همیشه بزین است

3 آنکه در اطراف ملکش از در طاعت خسرو انجم کمینه قلعه نشین است

4 وانک ز بهر نثار موکب قدرش دامن افلاک پر ز دُرّ ثمین است

1 ایزد چو کارگاه فلک را نگار کرد از کاینات ذات تو را اختیار کرد

2 نی نی هنوز کاف کن از نون خبر نداشت کایزد رسوم دولت تو آشکار کرد

3 اول تو را یگانه و بی مثل آفرید وانگه سپهر هفت و عناصر چهار کرد

4 طبع زمان که حامل امر تو خواست شد همچون عنان فرخ تو بی قرار کرد

1 چو سنبل تو سر از برگ یاسمین بر زد غمت به ریختن خونم آستین بر زد

2 رخ تو از عرق و نازکی بدان ماند که ابر قطره باران به یاسمین بر زد

3 چو پیش روی تو زلفت نقاب پره کشد امیر زنگ تو گویی به شاه چین بر زد

4 دلم به مجلس وصلت رسید بار نیافت بتافت رو و بر ابرو هزار چین بر زد

1 گیتی که اولش عدم و آخرش فناست در حقّ او گمان ثَبات و بقا خطاست

2 بنیاد چرخ بر سر آب است ازین قِبَل پیوسته در تحرّک دوری چو آسیاست

3 مشکل‌تر این که گر به مَثَل دور روزگار روزی دو مهلتی دهدت گویی آن بقاست

4 واثق مشو به عمر که در خواب غفلت است آن کس که چار بالش ارکانش متکاست

1 گل ز خرگاه چمن روی به صحرا دارد سر می خوردن آن خرگه مینا دارد

2 سبزه چون تازگی افزود به سر سبزی سال گلبن فتح مَلک سرّ ثریا دارد

3 تاج بخش ملکان شاه جوانبخت جوان کز همه تاجوران منصب اعلا دارد

4 خضر فیضی که به فتوی محمد نسبی بند بر تارک این گنبد خضرا دارد

1 مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد که هریکی به دگرگونه داردم ناشاد

2 بزرگتر ز هنر در عراق عیبی نیست ز من مپرس که این نام بر تو چون افتاد ؟

3 هنر نهفته چو عنقا بماند زآن که نماند کسی که باز شناسد همای را از خاد

4 تنم گداخت چو موم از عنا درین فکرت که آتش از چه نهادند در دل فولاد؟

1 شاها اساس ملک به تو استوار باد عمر تو همچو دور فلک پایدار باد

2 هر آرزو که در دل اندیشه بگذرد همچون عروس ملک تورا در کنار باد

3 هر گل که راحتی به دل آرد نسیم او درچشم دشمن تو ز نکبت چو خار باد

4 گر در ممالک تو پریشانیی بود در زلف لعبتان خطا وتتار باد

1 رویت از حسن در جهان سمر است عقد زلفت نشیمن قمر است

2 زان رخ تازه ولب شیرین همه آفاق پر گل وشکر است

3 تا دلم زان گل و شکر بچشید هر زمان از قضا ضعیف تر است

4 تنگ روزی دلا که روزی او به دهان تو و لب تو در است

1 یک امشبم که خم ابروی تو محراب است چرا به گرد من از آب دیده غرقاب است

2 مرا که با تو نشینم گریستن بر چیست اگر نه بخت بد وعاشقی زیک باب است

3 چرا هوای لبت خون من به جوش آورد اگرنشاندن خون از خواص عنّاب است

4 شراب در تو اثر کرد وشمع جمله بسوخت تو آن مبین که مرا از رخ تو مهتاب است

1 هر گز صبا ز زلف تو یک تار نشکند تا قدر چین و قیمت تاتار نشکند

2 جز در مثال بردن خطی ز عارضت نقاش عشق را سر پرگار نشکند

3 دعوی خوبی تو چو باطل نشد به خط معلوم شد که رونق گل خار نشکند

4 در کیش غمزه تو شد انداختن حرام هر ناوکی که در دل افکار نشکند

آثار ظهیر فاریابی

9 اثر از قصاید ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی