1 می کوش که پامال جهالت نشوی سرگشته وادی ضلالت نشوی
2 ری مرکز دستان زبردستان است هشدار که بی اراده آلت نشوی
1 هنگام جوانی به خدا پیر شدم از گردش آسمان زمینگیر شدم
2 ای عمر برو که خسته کردی ما را وی مرگ بیا ز زندگی سیر شدم
1 عمریست که بر عاطفه مفتون شدهایم از عالم کبر و کینه بیرون شدهایم
2 زانو زده در برابر کرسی عدل تسلیم مقررات قانون شدهایم
1 ما زاده کیقباد و کیکاووسیم جان باختگان وطن سیروسیم
2 در تحت لوای شیر و خورشید ای لرد آزاد ز بند انگلیس و روسیم
1 ای دیده دو چشم فتنه را خیره ببین بر صلح و صفا ستیزه را چیره ببین
2 رنگ افق سیاست ایران را از ابر سیاه قیرگون تیره ببین
1 آثار محن از در و دیوار ببین فریاد ز کاردار و بیکار ببین
2 هر دسته ای از مردم این کشور را سرگشته اضطراب افکار ببین
1 احزاب جهان راه نجاتند همه در جامعه باعث حیاتند همه
2 در کشور ما چو جنگ صنفی نبود این است که بی عزم و ثباتند همه
1 با دیده سرخ و چهره زرد خوشم با سینه گرم و ناله سرد خوشم
2 یاران همه شادی از دوا می طلبند تنها منم آنکه با غم و درد خوشم
1 در اول وهله پا فشردیم همه گوی سبق از زمانه بردیم همه
2 از تفرقه بگسیخته شد چون صف ما از مرتجعین شکست خوردیم همه
1 تا چند توان به ناتوانان دیدن جور و ستم جهان ستانان دیدن
2 تا کی به هوای زندگی در پیری با دیده توان مرگ جوانان دیدن