1 در گاه عمل شتاب میباید کرد جان باخته فتح باب میباید کرد
2 ای کاش که توده بعد ازین میدانست کز جنس خود انتخاب میباید کرد
1 ایکاش که جز رنگ صفا رنگ نبود مسکین ز غنی این همه دلتنگ نبود
2 در بین بشر صلح و صفا داشت دوام سرمایه اگر مسبب جنگ نبود
1 آن عهد که بسته شد میان من و دوست بشکسته شد از فتنه اهریمن و دوست
2 دانستم از اول که در این کار آخر انگشت نما شوم بر دشمن و دوست
1 هر کس که به دل چو لاله داغی دارد کی میل گل و گردش باغی دارد
2 ما گوشه نشین ز بی دماغی شده ایم خوش آنکه به فصل گل دماغی دارد
1 پیش همه منفعت اگر مطلوب است در نفع چرا این بد و آن یک خوب است
2 سودی که زیان ندارد از بهر عموم سودیست که جوینده آن محبوب است
1 از عدل اگر وکیل توصیف کند روزنامه نگار مدح و تعریف کند
2 زین پس به خلاف پیشتر جا دارد گر پارلمان ادای تکلیف کند
1 بی چیزی من اگر چه پابست مرا غم نیست که تاب نیستی هست مرا
2 با بی سر و پائی ز قناعت دایم سرمایه روزگار در دست مرا
1 در مسلک ما که عزت و ذلت نیست سلطان و فقیر و کثرت و قلت نیست
2 هر کس که به دست خویشتن کار نکرد صالح به نمایندگی ملت نیست
1 عالم همه عابدند و معبود یکی است دنیا همه ساجدند و مسجود یکی است
2 با دیده انصاف چو نیکو نگری روحانی و ما را همه مقصود یکی است
1 فکری که سقیم گشت سالم نشود محکوم بحکم غیر حاکم نشود
2 گر داد کنی وگر نمائی فریاد آن خائن خود پرست خادم نشود