آثار فرخی یزدی

صفحه 19 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 ریز بر خاک فنا ای خضر آب زندگی من ندارم چون تو این اندازه تاب زندگی

2 دفتر عمر مرا ای مرگ سرتاپا بشوی پاک کن با دست خود ما را حساب زندگی

3 خواب من خواب پریشان خورد من خون جگر خسته گشتم ای خدا از خورد و خواب زندگی

4 بهر من این زندگانی غیر جان کندن نبود مرگ را هر روز دیدم در نقاب زندگی

1 آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی

2 تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می‌دوم به پای سر در قفای آزادی

3 با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز حمله می‌کند دایم بر بنای آزادی

4 در محیط طوفان‌زای، ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی

1 دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی فتنه سربسر بگذاشت، سر به پای ناامنی

2 شد به پا در این کشور، شور و شورش محشر گوش آسمان شد کر، از صدای ناامنی

3 دسته ای به غم پابست، شسته اند از جان دست هر که را بینی هست، مبتلای ناامنی

4 مست خودسری ظالم، گشته دربدر عالم فتنه می‌دود دائم، در قفای ناامنی

1 به جز این مرا نماند، پس مرگ سرگذشتی که منت ز سر گذشتم، چو توام به سر گذشتی

2 ز غم جدایی تو، چو ز عمر سیر گشتم به مزار من گذر کن، به هوای سیر و گشتی

3 اگرش جنون ناقص، نگرفته بود دامن ز چه فرق داد مجنون، به میان شهر و دشتی

4 دل خوش به وجد آید، ز هوای گلشن اما پر مرغ بسته باشد، گل و سبزه تیغ و طشتی

1 بی‌پرده برآمد مهر زین پرده مینایی از پرده تو ای مه‌روی، بیرون ز چه می‌آیی

2 بر یاد شهید عشق، جامی زن و کامی جو گر ساده در آغوشی، ور باده به مینایی

3 ای دل به سر زلفش، دستی زده‌ای زین روی هم رشته به بازویی، هم سلسله در پایی

4 پیش نظر عاقل، چیزی نبود خوش‌تر از مسلک مجنونی، وز شیوه شیدایی

1 نیمه شب زلف را در سایه مه تاب دادی وز رخ چون آفتابت زینت مهتاب دادی

2 چشم می آلوده را پیوستگی دادی به ابرو جای ترک مست را در گوشه محراب دادی

3 ابرویت را پر عرق کردی دگر از آتش می یا برای قتل ما شمشیر خود را آب دادی؟

4 چون پرستاران نشاندی کنج لب خال سیه را هندوی پر تاب و تب را شیره عناب دادی

1 آن زلف مشکبو را، تا زیب دوش کردی سرو بنفشه مو را، عنبر فروش کردی

2 در چنگ تار زلفت، تا نیمه شب دل من چون نی نوا نمودی، چون دف خروش کردی

3 هم جمع دوستان را بیخود فکندی از چشم هم قول دشمنان را، بیهوده گوش کردی

4 تا برفکندی از مهر، ای ماه پرده از چهر بنیان عقل کندی، تاراج هوش کردی

1 زال گردون را نباشد گر سر روئین تنی جوشن رستم چرا پوشد ز ابر بهمنی؟

2 گر ندارد همچو پیران دشت در آهنگ رزم پس چرا از یخ بسر بنهاده خود آهنی

3 نیست پشت بام اگر کوه گنابد از چه روی برف آنجا از شبیخون می کند نستیهنی

4 ما نه هومانیم اگر با پافشاری چون کند سوز سرما بر سر ما دست برد بیژنی

1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی

2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی

3 چگونه پای گذاری بصرف دعوت شیخ به مسلکی که ندارد مرام آزادی

4 هزار بار بود به ز صبح استبداد برای دسته پا بسته، شام آزادی

1 دل ز غم یک پرده خون شد پرده‌پوشی تا به کی؟ جان ز تن با ناله بیرون شد خموشی تا به کی؟

2 چون خم از خونابه‌های دل دهان کف کرده است با همه افسردگی این گرم‌جوشی تا به کی؟

3 درد بی‌درمان ز کوشش کی مداوا می‌کند ای طبیب چاره‌جو بیهوده‌کوشی تا به کی؟

4 پیرو اشراف دادِ نوع‌خواهی می‌زند با سرشت دیو دعوی سروشی تا به کی؟

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی