1 ریز بر خاک فنا ای خضر آب زندگی من ندارم چون تو این اندازه تاب زندگی
2 دفتر عمر مرا ای مرگ سرتاپا بشوی پاک کن با دست خود ما را حساب زندگی
3 خواب من خواب پریشان خورد من خون جگر خسته گشتم ای خدا از خورد و خواب زندگی
4 بهر من این زندگانی غیر جان کندن نبود مرگ را هر روز دیدم در نقاب زندگی
1 آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی
2 تا مگر به دست آرم دامن وصالش را میدوم به پای سر در قفای آزادی
3 با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز حمله میکند دایم بر بنای آزادی
4 در محیط طوفانزای، ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی
1 دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی فتنه سربسر بگذاشت، سر به پای ناامنی
2 شد به پا در این کشور، شور و شورش محشر گوش آسمان شد کر، از صدای ناامنی
3 دسته ای به غم پابست، شسته اند از جان دست هر که را بینی هست، مبتلای ناامنی
4 مست خودسری ظالم، گشته دربدر عالم فتنه میدود دائم، در قفای ناامنی
1 به جز این مرا نماند، پس مرگ سرگذشتی که منت ز سر گذشتم، چو توام به سر گذشتی
2 ز غم جدایی تو، چو ز عمر سیر گشتم به مزار من گذر کن، به هوای سیر و گشتی
3 اگرش جنون ناقص، نگرفته بود دامن ز چه فرق داد مجنون، به میان شهر و دشتی
4 دل خوش به وجد آید، ز هوای گلشن اما پر مرغ بسته باشد، گل و سبزه تیغ و طشتی
1 بیپرده برآمد مهر زین پرده مینایی از پرده تو ای مهروی، بیرون ز چه میآیی
2 بر یاد شهید عشق، جامی زن و کامی جو گر ساده در آغوشی، ور باده به مینایی
3 ای دل به سر زلفش، دستی زدهای زین روی هم رشته به بازویی، هم سلسله در پایی
4 پیش نظر عاقل، چیزی نبود خوشتر از مسلک مجنونی، وز شیوه شیدایی
1 نیمه شب زلف را در سایه مه تاب دادی وز رخ چون آفتابت زینت مهتاب دادی
2 چشم می آلوده را پیوستگی دادی به ابرو جای ترک مست را در گوشه محراب دادی
3 ابرویت را پر عرق کردی دگر از آتش می یا برای قتل ما شمشیر خود را آب دادی؟
4 چون پرستاران نشاندی کنج لب خال سیه را هندوی پر تاب و تب را شیره عناب دادی
1 آن زلف مشکبو را، تا زیب دوش کردی سرو بنفشه مو را، عنبر فروش کردی
2 در چنگ تار زلفت، تا نیمه شب دل من چون نی نوا نمودی، چون دف خروش کردی
3 هم جمع دوستان را بیخود فکندی از چشم هم قول دشمنان را، بیهوده گوش کردی
4 تا برفکندی از مهر، ای ماه پرده از چهر بنیان عقل کندی، تاراج هوش کردی
1 زال گردون را نباشد گر سر روئین تنی جوشن رستم چرا پوشد ز ابر بهمنی؟
2 گر ندارد همچو پیران دشت در آهنگ رزم پس چرا از یخ بسر بنهاده خود آهنی
3 نیست پشت بام اگر کوه گنابد از چه روی برف آنجا از شبیخون می کند نستیهنی
4 ما نه هومانیم اگر با پافشاری چون کند سوز سرما بر سر ما دست برد بیژنی
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
3 چگونه پای گذاری بصرف دعوت شیخ به مسلکی که ندارد مرام آزادی
4 هزار بار بود به ز صبح استبداد برای دسته پا بسته، شام آزادی
1 دل ز غم یک پرده خون شد پردهپوشی تا به کی؟ جان ز تن با ناله بیرون شد خموشی تا به کی؟
2 چون خم از خونابههای دل دهان کف کرده است با همه افسردگی این گرمجوشی تا به کی؟
3 درد بیدرمان ز کوشش کی مداوا میکند ای طبیب چارهجو بیهودهکوشی تا به کی؟
4 پیرو اشراف دادِ نوعخواهی میزند با سرشت دیو دعوی سروشی تا به کی؟