آثار فرخی یزدی

صفحه 18 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 بباد روی گلی در چمن چو ناله کنم هزار خون به دل داغدار لاله کنم

2 ز بسکه خون به دلم کرده دست ساقی دهر مدام خون عوض باده در پیاله کنم

3 بجد و جهد اگر عقده های چین شد باز من از چه رو بقضا کار خود حواله کنم

4 شدم وکیل از آنرو که نقد فی المجلس برای نفع خود این خانه را قباله کنم

1 بس به نام عمر مرگ هولناکی دیده‌ام هر نفس این زندگانی را هلاکی دیده‌ام

2 زندگی خواب است و در آن خواب عمری از خیال مردم از بس خواب‌های هولناکی دیده‌ام

3 بود آن هم دامن پرخون صحرای جنون در تمام عمر اگر دامان پاکی دیده‌ام

4 دوست دارم لاله را مانند دل کز سوز و داغ در میان این دو، وجه اشتراکی دیده‌ام

1 بسته زنجیر بودن هست کار شیر و من خون دل خوردن بود از جوهر شمشیر و من

2 راستی گر نیستم با شیر از یک سلسله پس چرا دربند زنجیریم دائم شیر و من

3 با دل سوراخ شب تا صبح گرم ناله ایم مانده ایم از بس به زندان جفا زنجیر و من

4 بر در دیر مغان و خاک ما چون بگذری با ادب همت طلب کن ای جوان از پیر و من

1 گر خدا خواهد بجوشد بحر بی‌پایان خون می‌شوند این ناخدایان غرق در طوفان خون

2 با سرافرازی نهم پا در طریق انقلاب انقلابی چون شوم، دست من و دامان خون

3 خیل دیوان را به دیوانخانه دعوت می‌کنم می‌گذارم نام دیوانخانه را دیوان خون

4 کارگر را بهر دفع کارفرمایان چو تیپ با سر شمشیر خونین می‌دهم فرمان خون

1 از جور چرخ کجروش، وز دست بخت واژگون دارم دل و چشمی عجب، اینجای غم آنجوی خون

2 دوش از تصادف، شیخ و من، بودیم در یک انجمن کردیم از هر در سخن، او از جنان، من از جنون

3 از اشک خونین دلخوشم، وز آه دل منت کشم دایم در آب و آتشم، هم از برون، هم از درون

4 می دید اگر خسرو چو من، رخسار آن شیرین دهن می کند همچون کوهکن، با نوک مژگان بیستون

1 تا چند هوسرانی، دندان هوس بشکن بگذر ز گران جانی زندان نفس بشکن

2 تو مرغ سلیمانی از چیست بزندانی؟ با بال و پرافشانی ارکان قفس بشکن

3 گوید چو بدت نادان او را بخوشی برخوان چون پنبه نرم افغان در کام جرس بشکن

4 گر باز گذارد پا در میکده بی پروا جام و قدح و مینا بر فرق عسس بشکن

1 ای توده دست قدرت از آستین برون کن وین کاخ جور و کین را تا پایه سرنگون کن

2 از اشک و آه ای دل کی می بری تو حاصل از انقلاب کامل خود را غریق خون کن

3 با صد زبان حقگو لب بند از هیاهو در پنجه غم او خود را چو من زبون کن

4 چون کوهکن به تمکین بسپار جان شیرین وز خون خویش رنگین دامان بیستون کن

1 تا در خم آن گیسو چین و شکن افتاده بس بند و گره ز آن چین در کار من افتاده

2 در مسلک آزادی ما را نبود هادی جز آنکه در این وادی خونین کفن افتاده

3 شادم که در این عالم از حرص بنی آدم مسکین و غنی با هم اندر محن افتاده

4 زین شعله که پیدا نیست آنکس که نسوزد کیست این شور قیامت چیست در مرد و زن افتاده

1 خوبرویان که جگر گوشه نازند همه پی آزار دل اهل نیازند همه

2 سوخت پروانه گر از شمع به ما روشن کرد که رخ افروختگان دوست گدازند همه

3 بر سر زهد فروشان جهان پای بکوب که بر ابناء بشر دست درازند همه

4 نتوان گفت به هر شیشه گری اسکندر گر چه از حیث عمل آینه سازند همه

1 زین قیامی که تو با آن قد و قامت کردی در چمن راستی ای سرو قیامت کردی

2 آخر ای غم تو چه دیدی ز دلم کز همه جا رخت بستی و در این خانه اقامت کردی

3 قطره قطره شدی از دیده برون در شب هجر ای دل از بسکه تو اظهار شهامت کردی

4 دل بر ابروی کمان تو نینداخته چشم سینه ام را هدف تیر ملامت کردی

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی