آثار فرخی یزدی

صفحه 17 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 دیدی آخر به سر زلف تو پابست شدم پا در آن سلسله نگذاشته از دست شدم

2 ننهادی قدمی بر سرم ای سرو بلند گر چه در راه تو من خاک صفت پست شدم

3 کس چو من در طلب شاهد آزادی نیست زانکه با نیستی از پرتو آن هست شدم

4 ناوک ناز تو پیوسته شد از شست رها ناز شست تو که من کشته آن شست شدم

1 در میکده گر رند قدح نوش نبودیم همچو خم می اینهمه در جوش نبودیم

2 یک صبح نشد شام که در میکده عشق از نشئه می بیخود و مدهوش نبودیم

3 از جور خزانیم زبان بسته وگرنه هنگام بهار این همه خاموش نبودیم

4 یک ذره اگر مهر و وفا داشتی ای مه از یاد تو اینگونه فراموش نبودیم

1 دیشب از غم تا سحرگه آه سردی داشتم آه سردی داشتم آری که دردی داشتم

2 سرخ روئی یافتم از دولت بیدار چشم ورنه پیش از اشکباری رنگ زردی داشتم

3 زورمندی بین که تنها پهلوان عشق بود گر به میدان محبت هم نبردی داشتم

4 از رفیقان سفر ماندم عقب فرسنگها یاد از آن روزی که پای ره نوردی داشتم

1 فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم از سرشک لاله رنگم، در چمن به خون نشستم

2 ای شکسته بال بلبل، کن چو من فغان و غلغل تو الم چشیده هستی، من ستم‌کشیده هستم

3 تا قلم نگردد آزاد، از قلم نمی‌کنم یاد گر قلم شود ز بیداد، همچو خامه هردو دستم

4 گر زنم دم از حقایق، بر مصالح خلایق شحنه می‌کشد که رندم، شرطه می‌کشد که مستم

1 ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم وین قدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم

2 آسمانا ز ره مهر مرا زود بکش که اگر دیر کشی پیر و زمینگیر شوم

3 جوهرم هست و برش دارم و ماندم به غلاف چون نخواهم کج و خونریز چو شمشیر شوم

4 میر میراث خوران هم نشوم تا گویم مردم از جور بمیرند که من میر شوم

1 از پی دیوانگی تا آستین بالا زدیم همچو مجنون خیمه را در دامن صحرا زدیم

2 زندگانی بهر ما چون غیر دردسر نداشت بر حیات خود به دست مرگ پشت پا زدیم

3 تا به مژگان تو دل بستیم در میدان عشق خویش را بر یک سپاهی با تن تنها زدیم

4 بی نیازی بین که با این مفلسی از فر فقر طعنه بر جاه جم و دارائی دارا زدیم

1 ز خودآرایی تن جامه جان چاک می‌خواهم ز خون‌افشانی دل دیده را نمناک می‌خواهم

2 دل از خونسردی نوباوگان کاوه پرخون شد شقاوت‌پیشه‌ای خونریز چون ضحاک می‌خواهم

3 چو از بالا نشستن آبرومندی نشد حاصل نشیمن با گدای هم‌نشین خاک می‌خواهم

4 در این بازی که طرح نو نماید رفع ناپاکی حریف کهنه کار پاکباز پاک می‌خواهم

1 ما مست و خراب از می صهبای الستیم خمخانه تهی کرده و افتاده و مستیم

2 با طره دلبند تو کردیم چو پیوند پیوند ز هر محرم و بیگانه گسستیم

3 از سبحه صد دانه ارباب ریا به صد مرتبه این رشته زنار که بستیم

4 فرقی که میان من و شیخ است همین است کو دل شکند دایم و ما توبه شکستیم

1 ما خیل گدایان که زر و سیم نداریم چون سیم نداریم ز کس بیم نداریم

2 شاهنشه اقلیم بقائیم بباطن در ظاهر اگر افسر و دیهیم نداریم

3 دنیا همه مال همه گر هست چرا پس ما قسمتی از آنهمه تقسیم نداریم

4 هر مشکلی آسان شود از پرتو تصمیم اشکال در این است که تصمیم نداریم

1 سر خط عاشقی را روز الست دادم ننهاده پا در این راه سر را ز دست دادم

2 تو با کمان ابرو دل را نشانه کردی من هم به دست و تیرت، جان ناز شست دادم

3 عیبم مکن بسستی کز حربه درستی این نادرستها را آخر شکست دادم

4 تا چشم و ابرویت را پیوسته دادم الفت تیغ هزار دم را در دست مست دادم

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی