1 ای همت تو تاخته بر گردون اسب هر مدح ، که گویند ، ترا باشد حسب
2 تو شاه جهانی و جهان جمله تراست یک نیمه بمیراث و دگر نیمه بکسب
1 آن دست زنان و پای کوبان پیوست زین پیش گذشتن من از کوی تو هست
2 آن دست مرا کنون بر آورد از پای و آن پای مرا کنون در افگند ز دست
1 چون فندق مهر تو دهانم بربست بار غم تو چو گوژ پشتم بشکست
2 هر تیر ، که از چشم چو تو جست در خسته دلم چو مغز در پسته نشست
1 معشوقه دلم بتیر اندوه بخست حیران شدم و کسم نمی گیرد دست
2 مسکین تن من بپای محنت شد پست دست غم دوست پشت من خرد شکست
1 با عیب خریدی تو مرا روز نخست امروز اگر رد کنیم ، عیب از تست
2 گر دوست همی در خور خود خواهی جست پس دست بباید از همه گیتی شست
1 جدت ورق زمانه از ظلم بشست عدل پدرت شکستی کرد درست
2 ای بر تو قبای سلطنت آمده چست هان ! تا چه کنی ؟ که نوبت دولت تست
1 شطرنج وزارت تو فرزین طلبست کمتر کرم تو واری ذهبست
2 در پیش تو شاهرخ نهادم ببساط از اسب پیاده ماندنم زین سببست
1 آن دلبر ماهرخ ، که جانان منست بر من بعزیزی چو دل و جان منست
2 اندر دل من نشسته باشد پیوست مقبل تر ازین دل نبود کان منست
1 عنوان ظفر نام کمال الدینست مقصود جهان کام کمال الدینست
2 هر جا که یکی صاحب فضلست امروز در سایهٔ انعام کمال الدینست
1 چشمی دارم ، همه پر از صورت دوست با دیده مرا خوشست ، چون دوست دروست
2 از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست