یک چند ، چو کار من از رشیدالدین وطواط رباعی 13
1. یک چند ، چو کار من ز تو ساز گرفت
طبع تو ره ملالت و ناز گرفت
...
1. یک چند ، چو کار من ز تو ساز گرفت
طبع تو ره ملالت و ناز گرفت
...
1. دل جام وفا بدست اخلاص گرفت
جان در طلبش گردش رقاص گرفت
...
1. مشک تبتی رنگ ز موی تو گرفت
خوشبوی بدان گشت که بوی تو گرفت
...
1. ای فتح و ظفر بندهٔ کوس و علمت
بیش از عدد ستار خیل و حشمت
...
1. در محنت ای زمانهٔ بی فریاد
دور از تو چنانم که بداندیش تو باد
...
1. ای شه ، که بجامت می صافیست ، نه درد
اعدای ترا ز غصه خون باید خورد
...
1. تا گرد رخت سنبل تر کاشته اند
آن چاه رخت دل از مهر تو برداشته اند
...
1. سوی در این قوم ، که کمتر ز خرد
دانش چه بری ؟ که از تو داش نخرند
...
1. هر کس ، که نهاد کار ما می بیند
دامن ز وفای ما همی در چیند
...
1. ایام بکام رکن دین خواهد بود
اقبال غلام رکن دین خواهد
...
1. می رفت و گلاب از سمنش می بارید
مشک از خط عنبر شکنش می بارید
...
1. شاها ، فلک از سیاستت می لرزید
پیش تو بطبع بندگی می ورزید
...