1 در دل ز غم عشق تو نازی دارم وز آب دو دیده پر کناری دارم
2 با این همه همچو بادگاه و بی گاه با خاک سر کوی تو کاری دارم
1 بگسست ز صحبت من آن دل گسلم مالید بزیر چای محنت چو گلم
2 هر شب گردد خیال او گرد دلم الحق ز مراعات خیالش خجلم !
1 گفتم که : بمدحت تو خورشید شوم نی آنکه چو گل آیم و چون بید شوم
2 نومید دلیر باشد و چیره زبان زنهار ! چنان مکن ، که نومید شوم
1 بویت شنوم ز باد ، بیهوش شوم نامت شنوم ز خلق ، مدهوش شوم
2 اول سخنم تویی ، چو در حرف آیم و اندیشهٔ من تویی چون خاموش شوم
1 در منزل غم فگنده مفرش ماییم وز آب دو دیده دل پر آتش ماییم
2 عالم چو ستم کند ، ستمکش ماییم دست خوش روزگار ناخوش ماییم
1 بر یاد تو ، بی تو ، این جهان گذران بگذاشتم ، ای ماه و تو از بی خبران
2 دست از همه شستم و نشستم بکران چون بی تو گذشت ، بگذرد بی دگران
1 ای روی تو فردوس برین دل من روزان و شبان غمت قرین دل من
2 گفتم : مگر از دست غمت بگریزم عشق تو گرفت آستین دل من
1 ای من ز غمت وطن در آتش کرده چون زلف تو احوال مشوش کرده
2 تن زیر پی حادثه مفرش کرده با ناخوشی زمانه دل خوش کرده
1 ای دست زمانه بسته از بیداری وز دست گشاده داد بخشش دادی
2 تا بندهٔ تو شدم ز غم آزادم از بندگی توام مباد آزادی
1 عدل تو اگر چهره بما بنمودی ور چشم عنایتت نظر فرمودی
2 این جور ، که رفت بر تنم ، کی رفتی ؟ وین رنج ، که هست بر دلم ، کی بودی؟