رشیدالدین وطواط

صفحه 1 از 22
22 اثر از قصاید رشیدالدین وطواط در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید رشیدالدین وطواط شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

قصاید رشیدالدین وطواط

1 ای بر مراد رأی تو ایام رامضا بسته میان بطاعت فرمان تو قضا

2 از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف وز فر تو فزوده وزارت بسی بها

3 خلق خدای را برعایت تویی پناه دین رسول را بهدایت تویی ضیا

4 هستت عراق نام ، ولیکن به مکر مت درجمله عراق و خراسان چو تو کجا؟

1 ای جاه تو فراخته اعلام کبریا صافیست اعتقاد تو از کبر و از ریا

2 در عقد ملک در جلال تو واسطه در چشم فتح گرد براق تو توتیا

3 دست مبارک تو و طبع کریم تو موقوف بر سخاوت و مجبول بر سخا

4 از نکتهای خوب تو مضمون شده هنر با وعدهای دست تو مقرون شده وفا

1 ای زمین را از رخت ، چون آسمان ، فرو بها بوسه ای را از لبت ملک زمین زیبد بها

2 یک زمان دو زلف را زان روی چون مه دور کن تا زمین را بیش گردد ز آسمان فرو بها

3 گر زمانی چون زمین نزدیک من گیرد قرار من بفر تو زجور آسمان گردم رها

4 گر نشاند آسمان پیش توام بر یک زمین از زمین گردم بشکر ، از آسمان یابم وفا

1 ای صورت سیادت و ای مایهٔ سخا بر تو بی نفاق و عطای تو بی ریا

2 از طبع تو فروخته شد آیت هنر وز کف تو فراخه شد رأیت سخا

3 چرخ از مناقب تو ستاند همی علو ابر از شمایل تو ستاند همی صفا

4 آنجا که بخشش تو ، همه سود بی زیان و آنجا که کوشش تو ، همه خوف بی رجا

1 ای طلعت تو نیکو وی قامت تو زیبا زلفین تو چون عنبر، رخسار تو چون دیبا

2 از ماه سما دارای افروخته تر چهره وز سرو سهی دارای افراخته تر بالا

3 کاشانهٔ شخص تو زیبد که بود جنت مشاطهٔ روی تو زیبد که بود حورا

4 این گشته تو چون خرما سنگین دل خارست غمت، آری، با خار بود خرما

1 بهار جان فزا آمد جهان شد خرم و زیبا بباغ راه گستردند فرش حله و دیبا

2 بباغ اندر بنفشه شد چو قد بیدلان چفته بباغ اندر شکوفه شد چو خد دلبران زیبا

3 همه اطراف صحراهست پر یاقوت و پر بسد همه اکناف بستان هست پرمرجان و پر مینا

4 ز پستی تا به بالا برد لشگر ابر غرنده پر از اعلام رنگین گشت هم پستی و هم بالا

1 ز دور جنبش این چرخ سیمگون سیما چو سیم و زر شده گیر: اشک ما و چهره ما

2 شود چو سیم و زر اشک این و چهرة آن که هست شعبدهٔ چرخ سیمگون سیما

3 مشعبدیست فلک، حقه باز و حقه تهی که هر ‌زمانی صد شعبدهٔ کند پیدا

4 خراس وارهمی گردد و همی دارد ستور وار مرا بر امید آب و گیا

1 زهی! از آدم و حوا نگشته چون تویی پیدا ز تو در خلد آسوده روان آدم‌ و حوا

2 مفاخر بر درت واقف، معالی بر تنت عاشق فضایل در دلت مضمر، مکارم از کفت پیدا

3 بحشمت دست جاه تو گرفته مرکز اغبر برفعت می‌شود پای قدر تو سپرده قبهٔ خضرا

4 نه ای گیتی ، ولیکن همچو گیتی نیستت نقصان نه ای یزدان، ولیکن همچو یزدان نیستت هما

1 زهی! دشمنت از طرب بینوا زده چرخ در مدحت تو نوا

2 هدی یافته از جلالت جمال جهان ساخته از نوالت نوا

3 معانی بلفظ تو یابد شرف معانی ز جاه تو گیر بها

4 بوقت سخا گوهر آبدار چو خاکست نزدیک تو بی بها

1 زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را

2 ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را نظام تو کرده روان ایوان خضرا را

3 کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را دل تو کار داری دردها پنهان و پیدا را

4 بتازد صف کین تو سنان داران گردون را بسوزد تف خشم تو زره پوشان دریا را

رشیدالدین وطواط

22 اثر از قصاید رشیدالدین وطواط در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید رشیدالدین وطواط شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی