راه پر خوف و اجل از واعظ قزوینی دیوان اشعار 1
1. راه پر خوف و اجل در پی و، منزل دور است
مژه برهم زدنی خواب گرانست اینجا
...
1. راه پر خوف و اجل در پی و، منزل دور است
مژه برهم زدنی خواب گرانست اینجا
...
1. نبود بری بغیر کدورت شتاب را
استادگی است صیقل آیینه آب را
...
1. حاصل ندامت است غرور و شتاب را
دست تأسف است گزک، این شراب را
...
1. کجا نقصان پذیرد عشق از دمسردی ناصح
نباشد از هوای سرد پروا گرمی تب را
...
1. از خود آزادی، بر حق بنده میسازد ترا
پیشتر از مرگ مردن، زنده میسازد ترا!
...
1. ز درویشان بیقدر است رفعت اهل دولت را
ز پهلوی پری یابد هما اوج سعادت را
...
1. دیده هرکس ندارد تاب دیدار ترا
چشم حسرت میتواند دید رخسار ترا
...
1. ای که غافل نشوی یک نفس از یاد جهان
عنقریب است که کرده است فراموش ترا!
...
1. راه پرچاهست و، غفلت برده ای مسکین ترا
دیدن بالا بلندان، کرده بالا بین ترا!
...
1. سرو تو، خط کشد ورق نو بهار را
زلف کج تو حلقه کند نام مار را
...
1. التفاتی نیست با ما نرگس دلدار را
هست پرهیز از نگاه گرم این بیمار را
...
1. نیست بر گیرایی حق نمک زین به دلیل
کز نمک افزون شود گیرندگی شهباز را
...