1 مد نظر، از روی گلت آب حیات است نخل هوس، از بوس لبت شاخ نبات است!
1 ما به فیض صحبت یاران مشفق زنده ایم آمد و رفت عزیزان چون نفس باشد مرا
1 تا بجان آتش فتاد از شوق آن جانانه ام شعله جواله سان، هم شمع و هم پروانه ام
1 شکم از لقمه چو پر شد، ز دل نوا مطلب جرس ز پنبه چو پر گشت، از آن صدا مطلب!
1 ای تاجر قلمرو هستی، نبسته بار از چشم خفته خیمه بدشت عدم مزن
1 ز بی حقیقتی از هم چنان گریزانند که جز نمک نتواند گرفت یاران را
1 راه پرچاهست و، غفلت برده ای مسکین ترا دیدن بالا بلندان، کرده بالا بین ترا!
1 کی کند اندیشه مرگ، آنکه پیش از مرگ مرد از بریدن نیست پروایی زبان لال را
1 شعله بیرون نتواند شدن از جاده شمع من دل از قامت رعنای تو چون بردارم؟!
1 خیز و فکر خویشتن بین، چشم من، دیگر چه خواب؟ نور چشم از حلقه عینک چو شد پا در رکاب!