غم تو تا نفس باقیست با من هر از طغرل احراری غزل 1
1. غم تو تا نفس باقیست با من هر نفس بادا
به جز روی گلت دیگر به چشمم خار و خس بادا!
...
1. غم تو تا نفس باقیست با من هر نفس بادا
به جز روی گلت دیگر به چشمم خار و خس بادا!
...
1. ز عارض برقع افکندی کشودی روی زیبا را
ز برق رخ زدی آتش بساط خرمن ما را
...
1. حضور خویش خواهی جبر ما را
تو مغروری به حسن ای بیمدارا!
...
1. اگر به گوشه چشمی نظر کنی ما را
به یک نگاه کنی صید خویش دلها را!
...
1. ماه من هرگه کشاید طره لبلاب را
میبرد از جعد هر زن گوش آب و تاب را
...
1. نزهت کویت برد رونق گلزار را
شهره حسنت درد پرده اسرار را
...
1. شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را
میکند شیرازه دامان گل زنجیر را!
...
1. دارم هوای عشق تو عمریست بر سرا
بهر خدا ز راه وفا هیچ نگذرا!
...
1. اگر اینست تندی توسن جولان شتابش را
غبار خاک شو تا وارسی بوس رکابش را!
...
1. اگر اینست اکنون قدر رفعت آشنایش را
ز چرخ آید به شاگردی مسیحا پاسبانش را!
...
1. نباشد التفاتی با من اکنون تیغ قاتل را
که سازد ناخدا در موج خونم مطلب دل را!
...