17 اثر از غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی

1 منزل بسی دور و بپا ما را شکسته خارها واماندگان را مهلتی ای کاروان سالارها

2 آگه زرنج بادیه باشند واپس ماندگان محمل نشینان را چه غم باشد ز زخم خارها

3 هر کس که در این کاروان فهمد زبان عشق را داند که در بانگ جرس پنهان بود گفتارها

4 گو باغبان بر روی ما بندد در گلزار را ما را نگاهی بس بود از رخنه دیوارها

1 درماندگی خود بکه گوئیم خدا را سلطان ندهد گوش بفریاد گدا را

2 گویند که هر تیره شبی را سحری هست گویا سحری نیست شب تیره ما را

3 گل در قدمت باد صبا ریزد و ترسم کز برگ گل آسیب رسد آن کف پا را

4 از شرط وفا نیست چو آزردن عاشق زین بیش مکن خون بدلم شرط وفا را

1 جا در صف عشاق مده اهل هوس را حیفست که از هم نشناسی گل و خس را

2 تا بر دلت از ناله غباری ننشیند از بیم تو در سینه نهفتیم نفس را

3 زآهم که شبیخون بفلک میزند امشب اندیشه کن ای صبح و نگهدار نفس را

4 گردیده بحسرت پی محمل بگشائی دانی که چه خون می چکد از ناله جرس را

1 چون خواهم با سگانش گرم سازم آشنائی را رقیب از رشگ آرد در میان حرف جدائی را

2 ز گلشن می رود آن شوخ بی پروا و می ترسم که با گل تازه سازد باز عهد بی وفائی را

3 نه از رحمست اگر آید بسر وقتم، که می خواهد شوم گریان چو آرد بر زبان حرف جدائی را

4 شبی آن ماه طلعت گر شود محفل فروز من کند در یوزه خورشید از چراغم روشنائی را

1 چون از طرف چمن آن سر و سیمین‌بر شود پیدا ز غوغای تذروان شورش محشر شود پیدا

2 درین گلشن ازین داغم که نوپرواز مرغان را رسد عهد گرفتاری چو بال و پر شود پیدا

3 نمی‌دانم زیان و سود باز ار محبت را همی‌دانم که کالای وفا کمتر شود پیدا

4 چه حرفست این که می‌آید ز بلبل کار پروانه ترا چون من کجا یک عاشق دیگر شود پیدا

1 از هجر بت یگانه ما خون می چکد از ترانه ما

2 بر خاست ز آسیای افلاک افغان زشکست دانه ما

3 افتاده زمین خراب و بیخود از ناله عاشقانه ما

4 در بحر وجود همچو گوهر با خود بود آب و دانه ما

1 نیست هرگز ببد و نیک جهان کار مرا هست یکسان به برم سبحه و زنار مرا

2 آب آئینه ز عکس رخ من گل گردد گرد غم بسکه نشسته است برخسار مرا

3 چون حبابم نبود حوصله رطل گران می کند یک قدح باده سبکبار مرا

4 دیده بر همت دریا نگشایم چو صدف قطره اشگ بود گوهر شهوار مرا

1 دارد بسحر دعا اثرها دست من و دامن سحرها

2 هر شب بامید وعده تو چشمم شده فرش رهگذرها

3 از باخبران نشد سراغی جستیم خبر زبی خبرها

4 آرزده دلم هزار افسوس کافتاده بدام خوش کمرها

1 به همواری تهی کن از غم لیلی‌وَشان دل را ازین وادی بکش ای ساربان آهسته محمل را

2 مکن کاوش ز مژگان پیش از این بادل که جز مهرت ندارد گوهری کاویده‌ام گنجینهٔ دل را

3 به گاه کشتنم از رخ چه سودا پرده برداری که از دیدار گل حسرت فزاید مرغ بسمل را

4 کند چون عزم کشتن قاتلم زین بیشتر ترسم نمی‌خواهم به خون آلوده بینم دست قاتل را

1 چو نیست دسترسم آنکه بوسم آن پا را به هرکجا که نهی پای بوسم آنجا را

2 تن هزار شهیدت فتاده بر سر کویت به احتیاط نه‌ ای دوست بر زمین پا را

3 به رحم اگر به سوی کشتگان نمی‌نگری نگه به جانب ایشان فکن تماشا را

4 بیا که بی‌گل رویت ز بس هجوم ملال نه سیر باغ شناسم نه گشت صحرا را

آثار طبیب اصفهانی

17 اثر از غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی