روزه دارم من و افطارم از شاطرعباس صبوحی غزل 13
1. روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
1. روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
1. تا مرا عشق تو، ای خسرو خوبان به سر است
پند هفتاد و دو ملت به برم بیاثر است
1. تا چند پیش ناز تو باید نیاز کرد
بر ناز خود بناز که نازت کشیدنی است
1. توتیای دیدهٔ عشّاق خاک پای تست
عارفان را نقل مجلس نقل شکر خای تست
1. رفت دلم همچو گوی، در خم چوگان دوست
وه که ز من برگرفت، رفت به قربان دوست
1. در این زمانه نه یاری، نه غمگساری هست
غریب کشور حسنیم روزگاری هست
1. بر سر مژگان یار من مزن انگشت
آدم عاقل به نیشتر نزند مشت
1. غم درآمد ز درم چون ز برم یار برفت
عیش و نوش و طربم، جمله به یکبار برفت
1. عشق آمد دامن جانم گرفت
شحنهٔ شوقم گریبانم گرفت
1. خواب دیدم که همی خون ز کنارم میرفت
رفت تعبیر که از قلب فگارم میرفت
1. دلی که در خم زلف، شانه میطلبد
چو طایری است که شب، آشیانه میطلبد
1. جلوهٔ روی تو آفتاب ندارد
نشئهٔ ماء تو را شراب ندارد