بر جان، شرار عشفت، خوش از شاطرعباس صبوحی غزل 72
1. بر جان، شرار عشفت، خوش میکشد زبانه
باور نداشت بختم، این دولت از زمانه
1. بر جان، شرار عشفت، خوش میکشد زبانه
باور نداشت بختم، این دولت از زمانه
1. دلبرا بر روی ماهت این پریشان موست داری؟
سُنبل تر، یا سمن، یا زلف عنبربوست داری؟
1. ای که صد سلسله دل، بسته به هر مو داری
باز دل میبری از خَلق، عجب رو داری
1. دلم فتاده بر آن زلف پرشکن که تو داری
قرار برده ز من آن لب و دهن که تو داری