1 ای چشم خمارین ، تو و افسانه نازت وی زلف کمندین ، من و شبهای درازت
2 شبها منم و چشمک محزون ثریا با اشک غم و زمزمه راز و نیازت
3 بازآمدی ای شمع که با جمع نسازی بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت
4 گنجینه رازی است به هر مویت و زان موی هر چنبره ماری است به گنجینه رازت
1 هیچ آفریدهای به جمال فریده نیست این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست
2 آن سروناز هم که به باغ ارم در است فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست
3 نرگس دریده چشم به دیدار او ولی دیدار آفتاب به چشم دریده نیست
4 در بزم او که خفته فرو پلک چشمها غیر از دل تپیده و رنگپریده نیست
1 باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
2 ساز در دست تو سوز دل من می گوید من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
3 مرغ دل در قفس سینه من می نالد بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب
4 زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است بیم آنست که از پرده فتد راز امشب
1 بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند
2 به مرغان بهاری گو که این مرغ خزان دیده دگر سازش غم انگیز است و آواز خزان خواند
3 دل وامانده ام بس همرهانش کاروانی شد اگر خواند به آهنگ درای کاروان خواند
4 چه ناز آهنگ ساز دل که هم دلها به وجد آرد اگر از تازهها گوید و گر از باستان خواند
1 سنین عمر به هفتاد میرسد ما را خدای من که به فریاد میرسد ما را
2 گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند دگر چه فایده از یاد میرسد ما را
3 حدیث قصه سهراب و نوشداروی او فسانه نیست کز اجداد میرسد ما را
4 اگر که دجله پر از قایق نجات شود پس از خرابی بغداد میرسد ما را
1 ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست
2 دگر قمار محبت نمیبرد دل من که دست بردی از این بخت بدبیارم نیست
3 من اختیار نکردم پس از تو یار دگر به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
4 به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست
1 آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد
2 اشک غم پاک کن ای دیده که در جوی شباب آب رفته است که آن سرو روان بازآورد
3 نوجوانی که غم دوری او پیرم کرد باز پیرانه سرم بخت جوان بازآورد
4 گل به تاراج خزان رفت و بهارش از نو تاج سر کرد و علیرغم خزان بازآورد
1 علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
2 دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
3 به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
4 مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
1 منم که شعر و تغزل پناهگاه من است چنانکه قول و غزل نیز در پناه من است
2 صفای گلشن دلها به ابر و باران نیست که این وظیفه محول به اشک و آه من است
3 صلای صبح تو دادم به نالهٔ شبگیر چه روزها که سپید از شب سیاه من است
4 به عالمی که در او دشمنی به جان بخرند عجب مدار اگر عاشقی گناه من است
1 دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز سرم آمد به بر سینه سلام ای شیراز
2 وامداریم و سرافکنده ز خجلت در پیش که پس انداخته ایم اینهمه وام ای شیراز
3 توسن بخت نه رام است خدا می داند ورنه دانی که مرا چیست مرام ای شیراز
4 نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز