علی ای همای رحمت تو از شهریار گزیدهٔ غزلیات 1
1. علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
1. علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
1. گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا
فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا
1. به چشمک این همه مژگان به هم مزن یارا
که این دو فتنه به هم میزنند دنیا را
1. سنین عمر به هفتاد میرسد ما را
خدای من که به فریاد میرسد ما را
1. زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را
1. بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
1. شب به هم درشکند زلف چلیپایی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را
1. جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
1. آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
1. زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
مستم از ساغر خون جگرآشامیها
1. طبعم از لعل تو آموخت درافشانیها
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
1. زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا