1 سینه ای داده ام به تیغ جفا جگر از چاک کرده ام پیدا
2 عیش وصلت قوام باده شوق دل ندانم ز دست و سر از پا
1 دیده پاک حباب می حال است اینجا لب خاموش دم صبح خیال است اینجا
2 نمک صید نکردن فره صیاد است دام صد پاره به از بستن بال است اینجا
1 به رنگ لاله می جوشد پری جای شکار اینجا به خون رنگ و بوی خویش می غلتد بهار اینجا
2 ره شوق تو بازیگاه طفلان است پنداری ز شوخی هر طرف دیوانه می رقصد بهار اینجا
1 ز سیر قدر بهار و خزان شود پیدا ز خار و گل هنر باغبان شود پیدا
2 کسی که زهر نخورده است شهد نشناسد ز دشمنان مزه دوستان شود پیدا
1 نظاره خطش از هوش می برد ما را به سیر باغ بناگوش می برد ما را
2 چه اوجها که گرفتیم تا غبار شدیم نسیم کوی تو بر دوش می برد ما را
1 جنون دانسته گستاخ تماشا میکند ما را که میداند حجاب عشق رسوا میکند ما را
2 به ذوق بیخودی با بوی گل برگ سفر داریم نیاید گر بهار از پی که پیدا میکند ما را
3 اگر دل زیر بار غم نباشد بیم رسوایی است سبکروحی خجل از کوه و صحرا میکند ما را
1 دهقان که ز ما بیش خرد حاصل ما را از شبنم و گل ساخته آب و گل ما را
2 در قافله گریه مستانه ما هست خضری که به جایی برساند دل ما را
1 جنون که کرد به دیوانگی مثل ما را گل همیشه بهار است در بغل ما را
2 کسی که در پی نیکی است بد نمی بیند نمانده با دگری غیر خود جدل ما را
3 همین بس است که در خاطر جفا باشیم چه شد که چشم تو کم می کند محل ما را
1 الهی آشنا کن ساقی بیگانه ما را که از زهر نگاهی پر کند پیمانه ما را
2 دل از بی دردی آمد در فغان سودای عشقی کو که در زنجیر خاموشی کشد دیوانه ما را
3 حدیث درد عشق ما به نام دیگران گویید به این تقریب شاید بشنود افسانه ما را
1 من که گشتم خاک ره پروای افلاکم چرا من که کردم ترک سر از دردسر باکم چرا
2 رشک دل با دیده کم از اختلاط غیر نیست کس چه می داند که در بزم تو غمناکم چرا
3 انتظار باده را هم نشئه ای در جام هست گر نمی دانی مقیم سایه تاکم چرا