آسودگی کجا دل بیتاب من از اسیر شهرستانی غزل 1
1. آسودگی کجا دل بیتاب من کجا
شوق سفر کجا و قرار وطن کجا
...
1. آسودگی کجا دل بیتاب من کجا
شوق سفر کجا و قرار وطن کجا
...
1. من و بزمی که به مژگان نرسد خواب آنجا
شود آرام می و ساغر سیماب آنجا
...
1. دل و جان سیرگاه یار خواه اینجا و خواه آنجا
من و بزمی که از خود می رود یاد نگاه آنجا
...
1. بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا
کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
...
1. بی غنچه و لاله داغ پیدا
بی نقش قدم سراغ پیدا
...
1. جنون نمی کند از خویشتن جدا ما را
چه احتیاج به یاران آشنا ما را
...
1. روشنگر چشم و دل ما کن شب ما را
صیقل نزند تیره دلی مطلب ما را
...
1. از بسکه غمت گداخت ما را
نتوان از ما شناخت ما را
...
1. به امید کسی نگذاشت بیدادش دل ما را
خدا اجری دهد در کشتن ما قاتل ما را
...
1. سیرکن نو رسیده ما را
وحشت آرمیده ما را
...
1. هوا گلشن به گلشن می کشد دیوانه ما را
زخون توبه موج گل کند پیمانه ما را
...
1. اندیشه کند قبله شکیبایی ما را
آیینه کند آینه رسوایی ما را
...