1 من و بزمی که به مژگان نرسد خواب آنجا شود آرام می و ساغر سیماب آنجا
2 عندلیب چمنی گشته دلم کز نم اشک شعله داغ بود لاله سیراب آنجا
3 شده ام غرقه بحری که ز اعجاز خطر زلف منصور بود پیچش گرداب آنجا
4 شهر تبریز که گلگونی رخسار شفق زرد رویی کشد از خجلت سرخاب آنجا
1 آسودگی کجا دل بیتاب من کجا شوق سفر کجا و قرار وطن کجا
2 در پرده جذبه گر نشود رهنمای شوق یوسف کجا و رایحه پیرهن کجا
3 ابر است و گل شکفته و گلزار تازه روی ساقی کجا پیاله کجا انجمن کجا
4 دیوانه نیستیم که پیمانه بشکنیم ما از کجا و توبه پیمان شکن کجا
1 دل و جان سیرگاه یار خواه اینجا و خواه آنجا من و بزمی که از خود می رود یاد نگاه آنجا
2 طلسمی بسته از هر سایه مژگان در اقلیمی که چون دیوانه با زنجیر می گردد نگاه آنجا
3 زمین سبزه دشت محبت تازگی دارد به مژگان دست در آغوش می روید گیاه آنجا
4 بنازد وادی وحشت ببالد سبزه مجنون ندارد قطره جز چشم غزال ابر سیاه آنجا
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا
3 عالم امن و امان گوشه میخانه بس است که نه بیم است و نه ترس است و نه باک است اینجا
4 مگذر از تربت مستان که نظرگاه وفاست ذره خاک دل حوصله ناک است اینجا
1 بی غنچه و لاله داغ پیدا بی نقش قدم سراغ پیدا
2 از چشمه طور می خورد آب پیداست ز چشم داغ پیدا
3 عشق است نهان و آشکارا کی می شود از چراغ پیدا
4 در زاویه های خاک پنهان در آینه های داغ پیدا
1 جنون نمی کند از خویشتن جدا ما را چه احتیاج به یاران آشنا ما را
2 اگر چه ساده خیالیم ساده لوح نه ایم کدام وعده چه دل دیده ای کجا ما را
3 کشیده تیغ و تغافل گرفته دامانش کجا شناخته آن ترک میرزا ما را
4 خجل ز همرهی مستی و خمار شدیم بگو چه رنگ برآرد دگر وفا ما را
1 روشنگر چشم و دل ما کن شب ما را صیقل نزند تیره دلی مطلب ما را
2 دل شکر تو را از قلم شکوه نویسد باور نکند ساده دلی یا رب ما را
3 شاید که تو یکبار ندانسته بخوانی آیینه کند نقش نگین مطلب ما را
4 گفتند سویدای دل صبح امید است دیدند چو در سوختگی کوکب ما را
1 از بسکه غمت گداخت ما را نتوان از ما شناخت ما را
2 در ششدر داو رشک بودیم دل برد ز غیر و باخت ما را
3 شرمنده دل چرا نباشیم هر چند که سوخت، ساخت ما را
4 صد زخم جگر نواز بردیم لعلش نمکین نواخت ما را
1 به امید کسی نگذاشت بیدادش دل ما را خدا اجری دهد در کشتن ما قاتل ما را
2 هوای معتدل کشت پریشان را نمی سازد ز برقی پرورد هر لحظه دهقان حاصل ما را
3 غبار خاطر مقصد شود سعی فضول اینجا ندارد هیچ کوشش اجر سعی کامل ما را
4 شد از عکس رخت آیینه ها دیوان حیرانی چه خواهد شد بخوان یکبار احوال دل ما را
1 سیرکن نو رسیده ما را وحشت آرمیده ما را
2 ای کبوتر دچار باز شوی دیده ای نور دیده ما را
3 برد و خوش برد تا چه خواهد کرد دل شوخی ندیده ما را
4 می برند از برای آب صدف اشک در خون تپیده ما را