1 سرّ محبوب خود مکن پیدا گر چه پیداست در همه اشیا
2 راز حق را بپوش از همه خلق این نصیحت قبول کن از ما
1 دل تو خلوت محبت اوست جانت آئینه دار طلعت اوست
2 آینه پاک دار و دل خالی که نظرگاه خاص حضرت اوست
1 همه عالم ز حضرتش موجود این چنین بوده است و خواهد بود
2 هر چه خواهی چو ما ازو می خواه تا بیابی ز حضرتش مقصود
1 عاقلی کی به عاشقان ماند آن سر کل کجا نهان ماند
2 هندویی کی بود چو ترک خوشی این چنین کی به آن چنان ماند
1 نور او را به نور او بیند هر چه بیند همه نکو بیند
2 هم از او گوید و از او شنود نه چو احول یکی به دو بیند
1 مشهد آل مشهد روضهٔ رضوان بود این چنین خوش مشهدی در خطهٔ ماهان بود
2 نعمتاللّه را زیارت کن که تا یابی مراد زان که قبرش قبلهٔ حاجات انس و جان بود
1 از صفات خود اگر یابی فنا حضرت باقی تو را بخشد بقا
2 جز صفات او نیابی در نظر گر ببینی نور چشم ما به ما
1 جام می از بهر می داریم دوست این و آن از عشق وی داریم دوست
2 دوست را در آینه بینیم ما آینه بی دوست کی داریم دوست
1 خشت عقل از قالبش بیرون فتاد خانهٔ عاقل نگر تا چون فتاد
2 عقل مجنون آمد و لیلی گریخت آنکه لیلی بود با مجنون فتاد
1 زبان دل و جان به فرمان اوست به اسمای ذاتی ثناخوان اوست
2 چو تعظیم مطلق به جا آوری مقید در آن ضمن هم آن اوست