ای آنکه طلب کار از شاه نعمتالله ولی رباعی 1
1. ای آنکه طلب کار خدایی به خود آ
از خود بطلب کز تو خدا نیست جدا
1. ای آنکه طلب کار خدایی به خود آ
از خود بطلب کز تو خدا نیست جدا
1. درویش عزیز پادشا شد به خدا
وارسته ز فقر و ز غنا شد به خدا
1. علمی که تو را پاک کند از من و ما
ماء القدسش نام کند مرد خدا
1. دریاب تو این قول حکیمانهٔ ما
آنگه بخرام سوی میخانهٔ ما
1. ماهی در آب و ماکیان در صحرا
هر یک به تنعمی گرفته مأوا
1. بنواخت مرا لطف الهی به خدا
هر درد که بود از کرم کرد دوا
1. از آتش عشق صنم دلکش ما
افتاده مدام آتشی در کش ما
1. دادند جهانی دل و هم دست به ما
برخاست ز غیر هر که بنشست به ما
1. مطلوب خود از خود طلب ای طالب ما
خود را بشناس یک زمانی به خود آ
1. در جام جهان نما نظر کن همه را
آنگه ز وجود خود خبر کن همه را
1. از خود بگذر نور خدا را بطلب
در بحر درآ و عین ما را بطلب
1. در دیدهٔ ما نور خدا را بطلب
در بحر در آ و عین ما را بطلب