13 اثر از غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده

1 ز روی لطف بکن بوسه‌ای حوالۀ ما همین بس است ز وجه حسن نوالۀ ما

2 [ز تیر غمزه خدنگی بکن حوالۀ ما همین بس است ز خوان کرم نوالۀ ما

3 چو دور جام وصالش به کام ما نبود سزد که پر شود از خون دل پیالۀ ما

4 بخون دیده نوشتیم نامه‌ای بر دوست بود که دل شودش نرم زین رسالۀ ما

1 شد خاک راه این سر سودا نوشت ما این شد مگر ز روز ازل سرنوشت ما

2 از کوی دوست ما سوی جنت چرا رویم رضوان حسد برد ز نعیم و بهشت ما

3 تخم اَمَل که دل به هوای تو کشته بود جز دانه‌های اشک نیاید ز کشت ما

4 ور برده چون محرک جمع صور یکی است بنگر محرک و منگر خوب و زشت ما

1 پر کن بدور لعل نگارم پیاله را تا بشکنیم توبه هفتاد ساله را

2 گشتند منفعل گل و سنبل به رنگ و بوی تا برفکند ماه من از گل کلاله را

3 دوران دون ببین که چو خواهیم جرعه‌ای پر میکند ز خون جگر جام لاله را

4 غیر از صبا چو نامه بری نیست سوی دوست من هم دهم به باد هوا این رساله را

1 اگر نه زلف تو میبرد در پناه مرا فریب چشم تو میکشت بی گناه مرا

2 چه فتنه ها که بر انگیخت خال هندویت برآتش رخ تو سوخت آن سیاه مرا

3 گواه سوز درون اشک و چهره زرد است بود بدرد تو زین گونه صد گواه مرا

4 بگفتم از ره رندی روم به راه صلاح چه چاره عشوه ساقی برد ز راه مرا

1 جز ناله نیست مونس جان دل ربوده را شادی بود محال دل غم فزوده را

2 زاری چه سود شب همه شب بر در حبیب از گریه نیست فایده بخت غنوده را

3 از ما صلاح و زهد چه جویی تو ای فقیه باشد ندم چو تجربه آزموده را

4 گفتم دلم به فکر دهان تو تنگ شد گفتا مکن تفکر امر نبوده را

1 به عاشقان خود بنما جمال عالم آرا را که دل پر خون شد از شوق تو مشتاقان شیدا را

2 توهم ای عقل نامحرم برون شو از سرای دل که از بهر خیال دوست خالی می کنم جا را

3 بیا جانا اگر خواهی تماشای لب آبی نشین بر گوشۀ چشم و ببین این موج دریا را

4 فضای دلگشا دادند از فیض رخت لیکن نشین بر دیده گه گاه و ببین سرچشمه ما را

1 لعل لب تو شفاست ما را درد تو همه دواست ما را

2 تا گشت جدا دلم ز تیغت هر لحظه غم جداست ما را

3 دل آینۀ جمال یارست زین آینه پر صفاست ما را

4 گفتی بکشم تو را بجایی این سعد بگو کجاست ما را

1 کردی ز غم آباد چو کاشانۀ ما را بازآ و ببین مونس هم خانه ما را

2 مگذار که ویرانه شود از غم هجران آباد چو کردی دل ویرانه ما را

3 زلف تو چه حاجت که بیارد همه زنجیر یک سلسله زان بس دل دیوانه ما را

4 پروانۀ دل در طلب شمع رخ تست پروا نکند شمع تو پروانه ما را

1 باز نما به مطربان نغمۀ جان گداز را تا بدرند از طرب پردۀ اهل راز را

2 گر بنشانیم شبی شمع صفت برابرت پیش رخیت بنگری سوز دل گداز را

3 خوش بود ای سرور جان ناز تو و نیاز من ناز بکن تو هر زمان تا نگری نیاز را

4 گر بنمایی ای صنم سجده گه دو ابرویت جانب کعبه کی برند اهل نظر نیاز را

1 هر لحظه سیل دیده به خون می‌کشد مرا سودای گیسویت به جنون می‌کشد مرا

2 گر به وعده‌های دل خلافت کشد رواست سوی سراب سوز درون می‌کشد مرا

3 تا عشق در درون دل من قرار یافت از کارگاه عقل برون می‌کشد مرا

4 من از کمند زلف تو‌ام بر حذر روان چشمت به ساحری و فسون می‌کشد مرا

آثار ابراهیم شاهدی دده

13 اثر از غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی