دیدن روی تو را محرم نباشد چشم از سیف فرغانی غزل 1
1. دیدن روی تو را محرم نباشد چشم ما
دیده از جان ساخت باید دیدن روی ترا
...
1. دیدن روی تو را محرم نباشد چشم ما
دیده از جان ساخت باید دیدن روی ترا
...
1. کسی که بار غم عشق آن پسر کشدا
زمانه غاشیه دولتش بسر کشدا
...
1. بیاور آنچه دل ما بیکدگر کشدا
بسر کشد آنچه دلم بار او بسر کشدا
...
1. چنان بوصل تو میلیست خاطر ما را
که دل بصحبت یوسف کشد زلیخا را
...
1. مبداء عشق ز جاییست که نیز آنجا را
کسی ندیدست و نداند ازل آن مبدا را
...
1. رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را
تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را
...
1. کی بنگرد برحمت چشم خوش تو ما را
نرگس همی نیارد اندر نظر گیا را
...
1. سوخت عشق تو من شیفته شیدا را
مست برخاسته ای باز نشان غوغا را
...
1. چنان عشقش پریشان کرد ما را
که دیگر جمع نتوان کرد ما را
...
1. هرچه غیر دوست اندر دل همی آید ترا
جمله ناپاکست وتو پاکی نمی شاید ترا
...
1. اگر دلست بجان می خرد هوای ترا
وگر تن است بدل می کشد جفای ترا
...
1. ای که نام اشنوده باشی خسرو پرویز را
رو سفر کن تا ببینی خسرو تبریز را
...