آثار سیف فرغانی

صفحه 1 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 دیدن روی تو را محرم نباشد چشم ما دیده از جان ساخت باید دیدن روی ترا

2 از رخ و روی تو رنگی تابناک آمد بچشم وز سر زلف تو بویی سر بمهر آمد بما

3 گر بیاد روی گلرنگ تو درخاکم نهند تا بحشر از تربت من لاله گون روید گیا

4 نان لطف ای شاه در زنبیل فقرم ار نهی همچو من درویش شد چون تو توانگر را گدا

1 کسی که بار غم عشق آن پسر کشدا زمانه غاشیه دولتش بسر کشدا

2 کسی مدام چومن بی مدام مست بود که باده زآن لب شیرین چون شکر کشدا

3 کسی خورد می وصلش که بی ترش رویی چوزهر ساغر تلخش دهند در کشدا

4 غلام آن مه سیمین برم که از پی او مدام از رگ کان آفتاب زر کشدا

1 بیاور آنچه دل ما بیکدگر کشدا بسر کشد آنچه دلم بار او بسر کشدا

2 غلام ساقی خویشم که بامداد پگاه مرا زمشرق خم آفتاب بر کشدا

3 چو تیغ باده برآهختم از نیام قدح زمانه باید تا پیش من سپر کشدا

4 چه زر چه سیم و چه خاشاک پیش مرد آن روز که از میانه سیماب آب زر کشدا

1 چنان بوصل تو میلیست خاطر ما را که دل بصحبت یوسف کشد زلیخا را

2 بیا بیا که بشب چون چراغ درخوردست بروز شمع جمال تو مجلس ما را

3 ترا بصحبت ما هیچ رغبتی باشد اگر بود بنمک احتیاج حلوا را

4 ز خاک درگهت ابرام دور می دارم که آب درنفزاید ز سیل دریا را

1 مبداء عشق ز جاییست که نیز آنجا را کسی ندیدست و نداند ازل آن مبدا را

2 سخن عشق بسی گفته شد و می گویند کس ازین راه ندانست امد اقصا را

3 راست چون صورت عنقاست که نقاشانش می نگارند و ندیدست کسی عنقا را

4 پایه عشق بلندست و ز سربازان هیچ کس نیاورد بزیر قدم آن بالا را

1 رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را

2 بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا

3 ای اهل شهر ازین پس من ترک خانه گفتم کز ناله های زارم زحمت بود شما را

4 از عشق خوب رویان من دست شسته بودم پایم بگل فروشد در کوی تو قضا را

1 کی بنگرد برحمت چشم خوش تو ما را نرگس همی نیارد اندر نظر گیا را

2 دل می دهد گواهی کورا تو برد خواهی چشمت بتیر غمزه گو جرح کن گوا را

3 ای محتشم بخوبی هستم فقیر عشقت در شرع بر توانگر حقی بود گدا را

4 گر سایه جمالت بر خاک تیره افتد چون آفتاب ذره روشن کند هوا را

1 سوخت عشق تو من شیفته شیدا را مست برخاسته ای باز نشان غوغا را

2 کرد در ماتم جان دیده تر و جامه کبود خشک مغزی دو بادام سیاهت مارا

3 قاب قوسین دو ابروی تو با تیر مژه دور باشی است عجب قربت او ادنی را

4 چون ازآن روی کسی دور کند عاشق را؟ چون ز خورشید کسی منع کند حربا را؟

1 چنان عشقش پریشان کرد ما را که دیگر جمع نتوان کرد ما را

2 سپاه صبر ما بشکست چون او بغمزه تیر باران کرد ما را

3 حدیث عاشقی با او بگفتیم بخندید او و گریان کرد ما را

4 چو بربط برکناری خفته بودیم بزد چنگی و نالان کرد ما را

1 هرچه غیر دوست اندر دل همی آید ترا جمله ناپاکست وتو پاکی نمی شاید ترا

2 ورتو ذکر او کنی هرگه که ذکر او کنی غافلی ازوی گر از خود یاد می آید ترا

3 زهر با یادش زیان نکند ولی بی یاد او گر خوری تریاک همچون زهر بگزاید ترا

4 گر دلت جانان خوهد میل دل از جان قطع کن وردلت جان می خوهد جانان نمی باید ترا

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی