1 قحطی افتاد وقتی اندر ری دور از این شهر وز نواحی وی
2 آن چنان سخت شد برایشان کار کادمی شد چو گرگ مردمخوار
3 کرد هر مادری همی گریان خُرد فرزند خویش را بریان
4 کرده بر خویشتن طباخ امیر خون همشیره را حلال چو شیر
1 خلق را زیر گنبد دوّار دیدهها کور و دیدنی بسیار
2 هرکه از خواندنی کرانه کند اوستادش به موش خانه کند
3 نیست اندر جهان نکو نفسی نه بسی ماند چرخ را نه کسی
4 خواجه لاحول گوی در کویت زان بماندست تا کَند مویت
1 آن کسانی که راه دین رفتند چهره از تنگ خلق بنهفتند
2 واسطهٔ عقد سنّیان بودند نه حروری نه مرجیان بودند
3 پخته از حسرت طلب گلشان سوخته ز آتش وفا دلشان
4 هرچه اندر جهان پریشان بود لاجرم زیر حکم ایشان بود
1 وین گروهی که نو رسیدستند عشوهٔ جاه و زر خریدستند
2 سرِ باغ و دل زمین دارند کی دل عقل و شرع و دین دارند
3 ماهرویان تیره هوشانند جاهجویان دین فروشانند
4 همه جویای کین و تمکین را همه کاسه کجا نهم دین را
1 بگذر از عالمان و درویشان تو و عام و خصومت ایشان
2 چون تو از خوان شرع بیقوتی تو و سالوس و کبر و سنبوتی
3 هر سخن کان ترا کند فربه هذیان پرسمت نه از وی به
4 خویشتن کشتهای ز بیباکی که بیاصلاح خوردی انطاکی
1 آخر عمرت از دل تفته همچو بر کودک اوّل هفته
2 گربه گر شد به لقمه شاد از تو گوش و بینی دهد به باد از تو
3 جنس آنها که نامسلمانند همچو دونان گران و ارزانند
4 از پی صید آهوی خوش پوز چشمها سرمه کردهای چون یوز
1 یک رمه ناشیان شعر پراش خویشتن کردهاند شعر تراش
2 قالب و قلبشان سلیم و لئیم خاطر و خطشان عقیم و سقیم
3 همه بر درگه فرامشتی همه از روی معرفت پشتی
4 دیدنی هست و خوردنی نه مدام چون سگ پخته و چو مردم خام
1 وین دگر هست شاعری به دروغ که ندارد سخنش ایچ فروغ
2 چون پیازست شعرش ارچه نکوست تا به پایان چو بنگری همه پوست
3 دل و جان تیره همچو تودهٔ گرد دهن و کون یکی چو مهرهٔ نرد
4 هزل شعرش سعیر صورت و هوش سخنش زمهریر شهره گوش
1 بوده مامات اسب و بابات خر تو مشو تر چو خوانمت استر
2 بدخو از بینکاح زاده بتر زانک ازو بار به کشد استر
3 رو که دین را به شعرک و ناموس نیک پی کور کردی از سالوس
4 کانکه با چشم عنکبوت بُوَد مگسش تخم عنزروت بُوَد
1 وان کسانی که بارِ خلق کشند زان عمل سال و ماه شاد و گشند
2 سال و مه از برای نیک و بدی شده راضی به جور همچو خودی
3 ابلهی را خدایگان خوانند ریش خود میریند و شادانند
4 روز و شب در رکاب سفلهدوان همچو سگ خواستار لقمهٔ نان