یک از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 36
1. یک رمه ناشیان شعر پراش
خویشتن کردهاند شعر تراش
1. یک رمه ناشیان شعر پراش
خویشتن کردهاند شعر تراش
1. وین دگر هست شاعری به دروغ
که ندارد سخنش ایچ فروغ
1. بوده مامات اسب و بابات خر
تو مشو تر چو خوانمت استر
1. وان کسانی که بارِ خلق کشند
زان عمل سال و ماه شاد و گشند
1. بود بقراط را خُمی مسکن
بودش آن خُم به جای پیراهن
1. دید وقتی عزیز عزرائیل
سمج لقمان سبیل سیر سبیل
1. وین اطبا که خالیاند از طبّ
هیچ نشناخته ز نوبت غبّ
1. باز مردی که وی طبیب بُوَد
در سخن حاذق و ادیب بُوَد
1. نبض و قاروره و رسوب و علل
داخل و خارج و فساد و خلل
1. سکته از انسداد بطن دماغ
که تمامی نیابد استفراغ
1. این نمودیم حدّ این پنجاه
کرد باید کنون سخن کوتاه
1. باز اینها که مرد احکامند
باز اینها که مرد احکامند