آن از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 24
1. آن جوانی به درد مینالید
گفت پیری چو آن چنانش دید
1. آن جوانی به درد مینالید
گفت پیری چو آن چنانش دید
1. بود گرمی به کار دریوزه
نام آن سرد قلتبان یوزه
1. باز اگر خویش باشدت صوفی
او خود از هیچ روی لایوفی
1. آن شنیدی که بُد به شهر هری
خواجهٔ فاضلی و پر هنری
1. ور بود خود فقیه خویشاوند
وند گردد به حیله جوی شاوند
1. آن شنیدی که از کم آزاری
رندی اندر ربود دستاری
1. قحطی افتاد وقتی اندر ری
دور از این شهر وز نواحی وی
1. خلق را زیر گنبد دوّار
دیدهها کور و دیدنی بسیار
1. آن کسانی که راه دین رفتند
چهره از تنگ خلق بنهفتند
1. وین گروهی که نو رسیدستند
عشوهٔ جاه و زر خریدستند
1. بگذر از عالمان و درویشان
تو و عام و خصومت ایشان
1. آخر عمرت از دل تفته
همچو بر کودک اوّل هفته