چون از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 1
1. چون تو بر ذرهّای حساب کنی
ور به شبهت بُوَد عتاب کنی
1. چون تو بر ذرهّای حساب کنی
ور به شبهت بُوَد عتاب کنی
1. اندرین عصر بوالفضولی چند
کرده از بر دو فصلک از ترفند
1. تا به دل بر گنه دلیر شدم
زین حیات ذمیم سیر شدم
1. راه دور از دل درنگی تست
کفر و دین از پی دورنگی تست
1. آن شنیدی که زاهدی آزاد
رفت روزی به جانب بغداد
1. آن شنیدی که در حد مرداشت
بود مردی گدای و گاوی داشت
1. چون ستودی بسی عدولان را
سخنی گوی بوالفضولان را
1. وانکه هستند در سخن منحول
گاه تکرار در مقوله فضول
1. تا توانی به گرد عامه مگرد
عامه از نام تو برآرد گرد
1. عامه تا در جهانِ اسبابند
همه در کشتیاند و در خوابند
1. ای منیری نمود مهتابت
بس بُوَد سایه ریسمان تابت