6 اثر از الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار سنایی غزنوی / حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی / الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه

الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی

1 چون تو بر ذرهّ‌ای حساب کنی ور به شبهت بُوَد عتاب کنی

2 ور حرامی بود عذاب دهی روز محشر بدان عقاب دهی

3 کی پسندی ز بنده ظلم و خطا ور تو رانی چرا دهی تو جزا

4 چون حوالت کنم گنه به قضا گفته در نامه کفر لایرضی

1 تا به دل بر گنه دلیر شدم زین حیات ذمیم سیر شدم

2 زین حیات ذمیم بی‌مقصود بهتر آید مرا عدم ز وجود

3 من ز بار گنه چو کوه شدم وز تن و جان خود ستوده شدم

4 مرگ بهتر ز زندگانی بد نیست کاره ز مرگ خود بخرد

1 آن شنیدی که زاهدی آزاد رفت روزی به جانب بغداد

2 تا سوی خانهٔ خدای شود به سوی خلق نیک رای شود

3 خلق گشت از قدوم زاهد شاد زآنکه بود او به پند دادن راد

4 گفت هرکس سداد و سیرت او وآن ورع و آن نکو سریرت او

1 وین دگر هست شاعری به دروغ که ندارد سخنش ایچ فروغ

2 چون پیازست شعرش ارچه نکوست تا به پایان چو بنگری همه پوست

3 دل و جان تیره همچو تودهٔ گرد دهن و کون یکی چو مهرهٔ نرد

4 هزل شعرش سعیر صورت و هوش سخنش زمهریر شه‌ره گوش

1 آن شنیدی که در حد مرداشت بود مردی گدای و گاوی داشت

2 از قضا را وبای گاوان خاست هرکرا پنج بود چار بکاست

3 روستایی ز بیم درویشی رفت تا بر قضا کند پیشی

4 بخرید آن حریص بی‌مایه بدل گاو خر ز همسایه

1 این نمودیم حدّ این پنجاه کرد باید کنون سخن کوتاه

2 حکما جمله حدّ این امراض این نهادند بر سواد و بیاض

3 از اطباء عام این ایّام گر بپرسی از این همه یک نام

4 به خدا ار شناسد و داند ور هزارن کتاب برخواند

1 خلق را زیر گنبد دوّار دیده‌ها کور و دیدنی بسیار

2 هرکه از خواندنی کرانه کند اوستادش به موش خانه کند

3 نیست اندر جهان نکو نفسی نه بسی ماند چرخ را نه کسی

4 خواجه لاحول گوی در کویت زان بماندست تا کَند مویت

1 آن جوانی به درد می‌نالید گفت پیری چو آن چنانش دید

2 کز چه می‌نالی ای جوان نبیل گفت کز جور دبّه و زنبیل

3 جبه بر من قبا شد از غم دل پیرهن چون عبا شد از غم دل

4 چند گه شد که من زنی دارم خویش و پیوند بر زنی دارم

1 آخر عمرت از دل تفته همچو بر کودک اوّل هفته

2 گربه گر شد به لقمه شاد از تو گوش و بینی دهد به باد از تو

3 جنس آنها که نامسلمانند همچو دونان گران و ارزانند

4 از پی صید آهوی خوش پوز چشمها سرمه کرده‌ای چون یوز

1 بوده مامات اسب و بابات خر تو مشو تر چو خوانمت استر

2 بدخو از بی‌نکاح زاده بتر زانک ازو بار به کشد استر

3 رو که دین را به شعرک و ناموس نیک پی کور کردی از سالوس

4 کانکه با چشم عنکبوت بُوَد مگسش تخم عنزروت بُوَد

آثار سنایی غزنوی

6 اثر از الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی