6 اثر از الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سنایی غزنوی / حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی / الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه

الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی

1 گفت یک روز کوفیی به هشام کای ز ما همچو شیر خون آشام

2 زنده باشیم جان ما تو خوری چون بمیریم مال ما تو بری

3 شد از این دست جور سخت کمان عالمی سست پای و سرگردان

4 تو در این دَور جور سلطانی کار بر وفق طبع می رانی

1 آن شنیدی که گفت نوشروان مطبخی را به وقت خوردن نان

2 چون برو ریخت قطره‌ای خوردی گفت هیهات خون خود خوردی

3 زین گنه مر ترا بخواهم کشت تابم از خشم می‌رود در پشت

4 مطبخی چون شنید این گفتار شد خلیده روان و رفت از کار

1 شاه محمود زاولی به شکار رفت روزی ز روزگار بهار

2 با گروهی ز خاصگان سپاه کرد نخچیر شاه داد پناه

3 از برِ شاه آهویی برخاست که به جستن تو گفتیی که صباست

4 گرم کرد اسب شاه از پی صید تا کند مر ورا سبکتر قید

1 با سلاطین چو گفت خواهی راز وقت آنرا بدان چو وقت نماز

2 کن مراعات شاهِ بدخو را چون زن زشت شوی نیکو را

3 شه چو بر داردت فکندش باش چون ترا خواجه خواند بنده‌ش باش

4 دستت از داد پایگاه بنه ور ترا سر دهد کلاه بنه

1 همه خلق آنچه ماده وانچه نرند از درون خازنان یکدگرند

2 گر دهی نیک نیک پیش آرند ور کنی بد بدی نگهدارند

3 زانکه از کوزه بهر عادت و خو بترابد گلاب و سرکه درو

4 خویشتن را همی نکو خواهی وز بد دیگران نه آگاهی

1 بشنو تا ابوحنیفه چه گفت صفّهٔ عقل خویش را چون رُفت

2 که سفیهی چو داد دشنامش گشت خامش ز گفتن خامش

3 گفت از این ژاژ او چه آزارم آنچه او گفت بیش بنگارم

4 گر چنانم بشویم آن از خود ورنه‌ام با بدی چه گویم بَد

1 شاه چون بستد از رعیّت نان نقد شد کلّ من علیها فان

2 از رعیّت شهی که مایه ربود بُن دیوار کَند و بام اندود

3 نان خشکار را ز من ببری میده گردانی و تو میده خوری

4 برّهٔ خوان که وجه بابزنست از بهای فروخ بیوه زنست

1 به نقیبی بگفت روزی امین که بران صد پیاده در صف کین

2 او حدیث امین به جای بماند بشد و صد سوار در صف راند

3 چون چنان دید گرم گشت امین پس بدو گفت کای چنین و چنین

4 نه درین ساعت ای بدِ بدکار منت گفتم پیاده بر نه سوار

1 کس به تدبیر سفله ملک نراند نامه در نور برق نتوان خواند

2 رای کم عقل نور برق بُوَد خاصه جایی که بیم غرق بُوَد

3 شاه تا زفت و بی‌خرد نبود جفت او خود وزیر بد نبود

4 شاه را آید ارچه شیر ژیان روز نیک از وزیر بد به زیان

1 ور دبیر از تو بی‌نوا باشد دان که تدبیرها خطا باشد

2 هرکجا کور دیدبان باشد لاجرم گرگ سر شبان باشد

3 عقل خندد به زیر دامن در بر کر خسک و کور سوزن گر

4 ببرد آب عالم ابرار مدحت پادشاه آتش خوار

آثار سنایی غزنوی

6 اثر از الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.