1 صدر دین شمسهٔ ائمّه عُمَر که نیارد چنو زمانه دگر
2 شربت شرع و دین ز باغ رسول از نسیم فتوح کرده قبول
3 حافظ شرع بهر پیوندش دیدهٔ جان ندیده مانندش
4 از عزازیل ننگری که بتفت دیر بشنید امر و زود برفت
1 نام او در عمل صحیحالجهد لقبش در وفا کریم العهد
2 همت او ورای جزو و کلست که همه آبها به زیر پلست
3 گر بخواهی تو جانش از معنی کرم و خلق او نگوید نی
4 سایل آز را چو قاورن کرد پنبه از گوش بخل بیرون کرد
1 آنکه بر مملکت ظهیرست او خلق را در بهی بشیر است او
2 عالَم برّ و آسمان آمان مایه و مادر نتیجهٔ جان
3 خلق را بر بهی بشیر شده بر همه مملکت ظهیر شده
4 بر عمیدان مملکت سالار شاه را بر گزیده بر هر کار
1 پایهٔ قدر آن جهانی جوی سایه و فرّ آسمانی جوی
2 همّت اندر نهاد عالی دار دل ز کار زمانه خالی دار
3 دست از این آبهای جوی بشوی شربت از آب حوض کوثری جوی
4 ملک باقی کمال ساز بُوَد ملک دنیا خیال باز بود
1 پس از این خواجه خواجگان دگر زَین دیوان و شمسهٔ لشکر
2 خواجگانی به علم و دانش چیر کلکشان با مثابت شمشیر
3 همه نقّاش معنی از خامه دُرّ و زر دَرج کرده در نامه
4 از رخ و خامهٔ نگار نگار صدر دیوان ز هریک چو بهار
چون از مدائح سلطان اعظم و شاهنشاه معظّم اعزّاللّٰه انصاره طرفی گفته آمد نه در خور مناقب وی چه در خور طبع قاصر و رای رکیک من بندهٔ عاجز و چون بهمگی مناقب و خصال ستودهٔ وی پادشاه خلّد اللّٰه ملکه نتوانستیم رسیدن عجز پیش آوردیم (و طریق اقتصار و اختصار سپردیم) و همان گفتیم که مهتر عالم و سیّد کائنات «و سرور موجودات» صلّیاللّٰه علیه و آله و سلّم در شب ملاقات در حضرت ربوبیت گفت لااحصی ثناء علیک انت کما اثنیت «علی نفسک» و بعد از آن به مناقب و فضائل وزراء و اصحاب قلم و شمائل قضاة و ائمهٔ دین کثّرهماللّٰه انجامیدیم و این کتاب را به پایان آوردیم و از هریکی طرفی و شمتی درخور رای قاصر و رکاکت طبع بلید خویش گفتیم و از ایزد جلّ ذکره درخواسته میآید تا مگر از جملهٔ این ابیات یک بیت بر رای عالی اعلااللّٰه پسندیده آید و محلِّ قبول یابد که بدان یک بیت بندهٔ ضعیف با حکمای اوّلین و آخرین مفاخرت کند چنانکه گوید:از کبر من آسمان سای شود ,
1 چون از این طایفه گذر کردی به دگر طایفه نظر کردی
2 عالم عدل بینی و انصاف همه معنی محض و دور از لاف
3 پیشوای امم مرّفه جمع نور اقضی القضاة تابان شمع
4 مفتی اصل و فرع و وارث جود شمع شرع محمّدی محمود
1 سرِ احرار سیّدالوزرا که ورا برگزید بار خدا
2 در محل کفایت و امکان صاحب صاحب ری و کرمان
3 راعی خاص و عام جمله عباد صاحب صاحب ری و کرمان
4 راعی خاص و عام جمله عباد صاحبی به ز صاحب عبّاد
1 چونکه بهرامشاه شه باشد مر ورا زین صفت سپه باشد
2 ملکش از ملک جم نیاید کم تر و تازه چو بوستان ارم
3 مملکت آسمان مَلک خورشید خواجه چون ماه و قاضیان ناهید
4 عالم آراسته به دولت و داد گشته معدوم در عدم بیداد
1 تا دل و دولتست و بینایی جود و فرهنگ و هنگ و والایی
2 باد بر دولت دو عالم شاه شاه و فرزند شاه دولتشاه
3 آنکه در روی اوست فرِّ ملوک از پی جوی اوست جرّ ملوک
4 آن چو خورشید چرخ را در خورد وآن چو بدر فلک سفر پرورد