6 اثر از الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار سنایی غزنوی / حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی / الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه

الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی

1 ای سنایی به گرد رضوان پوی دَرِ آن از ثنای سلطان جوی

2 شاه بهرامشاه مسعود آن که به حق اوست پادشاه جهان

3 ای سنایی کمِ سنایی گیر با ثنای شه آشنایی گیر

4 کانکه گوید به مدح او سخنی چون صدف پرگهر کند دهنی

1 عرش اگر بارگاه را زیبد شاه بهرامشاه را زیبد

2 شه به پشت حقیقت اعجاز نه ز روی گزاف و راه مجاز

3 هست چرخ ار چه هرزه دوران نیست هست قطب ارچه تنگ میدان نیست

4 هست از این روی سال و ماه مقیم نه ز رای سخیف و طبع سقیم

1 مثَل ابتدای دولت شاه بود چون یوسف و برادر و چاه

2 بود از آغاز رنج و غم خوردن عاقبت گنج بود و بر خوردن

3 آن فکندن به چاه بهر الم وآن بها کردنش به هژده درم

4 قیمتش هژده قلب یا کم و بیش و او ز هژده هزار عالم بیش

1 شحنه‌ای در دهی شبی سرمست پای مرغ معلّمی بشکست

2 روز دیگر معلّم بی‌دین پیش بت رفت تا کند نفرین

3 وین سخن گشت منتشر در ده باز گفتند این سخن کِه و مِه

4 برد صاحب خبر به نوشروان قصّهٔ مرغ و شحنه و رُهبان

1 همچنین شاه ماضی با جود ناصرِ دین سرِ کرم مسعود

2 گشت بر بوالحسین میمندی متغیر ز چونی و چندی

3 رفع کردند مر ورا در کار از شیانی درم هزار هزار

4 عاقبت کشته شد بناحق و جور هیچ نابوده کار او را غور

1 چون تبه شد خلافت مأمون ریخت مر خلق را به ناحق خون

2 کرد بر آل برمک آن بیداد کهکسی زان صفت ندارد یاد

3 یحیی بیگناه را چو بکشت گشت بر وی زمانه تنگ و درشت

4 مادری داشت یحیی مظلوم پیر و عاجز ز کام دل محروم

1 بنه ای عدل تو بقای جهان در کنار جهان سزای جهان

2 چون درِ عدل باز شد بر تو درِ دوزخ فراز شد بر تو

3 عدل مر مرگ را بریزد آب جور مر فتنه را ببندد خواب

4 هست شادی دل ستمگاران خوش و اندک چو خواب بیماران

1 به نقیبی بگفت روزی امین که بران صد پیاده در صف کین

2 او حدیث امین به جای بماند بشد و صد سوار در صف راند

3 چون چنان دید گرم گشت امین پس بدو گفت کای چنین و چنین

4 نه درین ساعت ای بدِ بدکار منت گفتم پیاده بر نه سوار

1 ور دبیر از تو بی‌نوا باشد دان که تدبیرها خطا باشد

2 هرکجا کور دیدبان باشد لاجرم گرگ سر شبان باشد

3 عقل خندد به زیر دامن در بر کر خسک و کور سوزن گر

4 ببرد آب عالم ابرار مدحت پادشاه آتش خوار

1 گفت روزی حکایتی پیری که مرا بُد نشانهٔ تیری

2 کاندر آن روزگار شاهی بود عالم عدل را پناهی بود

3 داد و انصاف و عدل گستردی هرکسی بر ز بِرّ او خوردی

4 گفت روزی به رهزنی در تاخت دید در بند کرده کاله و ساخت

آثار سنایی غزنوی

6 اثر از الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی